ಪವಿತ್ರ ಕುರ್‌ಆನ್ ಅರ್ಥಾನುವಾದ - ಪರ್ಷಿಯನ್ ಅನುವಾದ - ತಫ್ಸೀರ್ ಸಅದಿ

ಪುಟ ಸಂಖ್ಯೆ:close

external-link copy
135 : 2

وَقَالُوْا كُوْنُوْا هُوْدًا اَوْ نَصٰرٰی تَهْتَدُوْا ؕ— قُلْ بَلْ مِلَّةَ اِبْرٰهٖمَ حَنِیْفًا ؕ— وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِیْنَ ۟

هریک از یهودیان و نصارا، شما را فرا می‌خوانند تا وارد دین‏شان شوید و گمان می‌برند که آنها راه یافته و هدایت شده‌اند؛ و دیگران گمراه هستند. ﴿قُلۡ﴾ جوابی قانع کننده و صریح به او بده و بگو: ﴿بَلۡ﴾ بلکه پیروی می‌کنیم ﴿مِلَّةَ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ حَنِيفٗا﴾ از آیین ابراهیم که روی به خدا آورده بود؛ از غیر خدا روی برگردانده بود؛ توحید و یکتاپرستی را بر پاداشته بود؛ و شریک و همتا قرار دادن برای خدا را ترک کرده بود. پس پیروی کردن از او، به هدایت می‌انجامد و روی‌گردانی از آیین او، کفر و گمراهی است. info
التفاسير:

external-link copy
136 : 2

قُوْلُوْۤا اٰمَنَّا بِاللّٰهِ وَمَاۤ اُنْزِلَ اِلَیْنَا وَمَاۤ اُنْزِلَ اِلٰۤی اِبْرٰهٖمَ وَاِسْمٰعِیْلَ وَاِسْحٰقَ وَیَعْقُوْبَ وَالْاَسْبَاطِ وَمَاۤ اُوْتِیَ مُوْسٰی وَعِیْسٰی وَمَاۤ اُوْتِیَ النَّبِیُّوْنَ مِنْ رَّبِّهِمْ ۚ— لَا نُفَرِّقُ بَیْنَ اَحَدٍ مِّنْهُمْ ؗ— وَنَحْنُ لَهٗ مُسْلِمُوْنَ ۟

این آیۀ کریمه، در برگیرندۀ تمام چیزهایی است که ایمان آوردن به آن واجب است. و ایمان؛ عبارت است از اینکه از صمیم قلب، این اصول و کلیات را تصدیق نمود، و به آن اقرار کرد. و اعتقاد به این اصول و کلیات، متضمن برخورداری از اعمال قلوب [از قبیل: خوف، رجا، تعظیم و..] و عمل با اعضا و جوارح است. به این اعتبار، ایمان شامل اسلام و همۀ اعمال صالح می‌شود. بنابراین همۀ اعمال شایسته، بخشی از ایمان، و اثری از آثار آن هستند. پس هرجا ایمان اطلاق شود، همۀ آنچه بیان شد، در آن داخل است؛ و هرگاه اسلام اطلاق شود، شامل ایمان نیز می‌باشد؛ و وقتی بین ایمان و اسلام مقارنه‌ای صورت گیرد، ایمان به اقرار و تصدیق قلبی گفته می‌شود؛ و اسلام به اعمال ظاهری. نیز هرگاه میان ایمان و اعمال شایسته، مقارنه‌ای صورت پذیرد، قضیه به همان منوال است. ﴿قُولُوٓاْ﴾ با زبان‌های‏تان بگویید؛ و قلب و زبان‏تان باید مطابق هم باشد، چراکه پاداش و جزا، بر گفتارِ همراه با عمل مترتب می‌شود. پس همان‌طور که گفتار بدون اعتقاد قلبی، نفاق و کفر است، سخنِ خالی از عمل نیز تأثیری ندارد و فایده‌اش ناچیز است، گرچه بنده به خاطر آن پاداش می‌یابد، چنانچه سخن خیر باشد و از ایمان نشأت گرفته باشد، اما میان سخن خالی و گفتاری که از قلب سرچشمه گرفته باشد، تفاوت زیادی وجود دارد. و ﴿قُولُوٓاْ﴾ مبیّن آن است که، عقیده باید آشکارا بیان شود و باید دیگران را به سوی آن دعوت نمود، چون عقیده، اصل دین و پایۀ آن است. و در ﴿ءَامَنَّا﴾ و موارد مشابه آن، که صادر شدن فعل به تمام امت نسبت داده شده است، به این نکته اشاره شده است که بر همۀ امت واجب است به ریسمان الهی چنگ بزنند و متحد و یکپارچه باشند، و از وحدت رویه و وحدت عمل برخوردار شوند. ضمناً در این آیه از تفرقه و دو دستگی، نهی؛ و اشاره شده است که مؤمنین مانند جسدی واحد هستند. و ﴿قُولُوٓاْ ءَامَنَّا﴾ «بگویید ایمان آوردیم» تا پایان، بر این مطلب دلالت دارد که انسان می‌تواند، بلکه بر او واجب است که ایمان را به صورت مقید به خودش نسبت دهد. بر خلاف «أنا مؤمن = من مؤمن هستم» و یا عباراتی مانند؛ زیرا این‌گونه عبارت‌ها باید همراه با عبارت «ؤن شاء الله» گفته شود و مقید به مشیئت الهی گردد و بگوید: «من ـ اگر خدا بخواهد ـ مؤمن هستم”؛زیرا در این‌گونه عبارت‌ها که بدون تقیید به مشیئت پروردگار بیان شود، ادعای پاک قرار دادن نفس و تزکیۀ آن وجود دارد. ﴿ءَامَنَّا بِٱللَّهِ﴾ یعنی ایمان آورده‌ایم به خداوندِ یکتا و یگانه، که به هر صفت کمالی متصف است و از هر عیب و نقصی پاک و منزه بوده و شایستۀ آن است که همۀ عبادت‌ها تنها برای او انجام گیرد و در هیچ عبادتی به هیچ وجهی برای او شریکی گرفته نشود. ﴿وَمَآ أُنزِلَ إِلَيۡنَا﴾ شامل قرآن و سنت است؛ زیرا خداوند متعال فرموده است: ﴿وَأَنزَلَ ٱللَّهُ عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحِكۡمَةَ﴾ و خداوند کتاب و حکمت [سنّت] را بر تو نازل فرموده است. پس در آن، ایمان آوردن به همۀ آنچه کتاب خدا و سنت پیامبرش متضمن آن است از قبیل: صفات خداوند و پیامبران و روز قیامت و امور پنهان گذشته و آینده، واجب است. نیز ایمان به احکامِ دستوری و احکام جزا که در قرآن و سنت وجود دارند، واجب است. ﴿وَمَآ أُنزِلَ إِلَىٰٓ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ...﴾ این آیه بیانگر آن است که باید به همۀ کتاب‌های نازل شده بر پیامبران، ایمان داشت. و ایمان داشتن به همۀ پیامبران به طور عام؛ و ایمان داشتن به پیامبرانی که به صورت ویژه در این آیه از آنها نام برده شده است به خاطر شرافت آنان است، و اینکه شرایع بزرگی را آورده‌اند. و باید به همۀ پیامبران و کتاب‌ها، به صورت عموم ایمان داشته باشیم؛ و آنچه به طور مشروح از آنها به ما رسیده است، باید به صورت مفصل و مشروح به آن ایمان داشت. ﴿لَا نُفَرِّقُ بَيۡنَ أَحَدٖ مِّنۡهُمۡ﴾ میان هیچ‌کدام از آنان فرق و تفاوتی قایل نمی‌شویم، بلکه به همه ایمان می‌آوریم. در میان تمام پیروان ادیان آسمانی، این ویژگی، مختص مسلمانان است؛ زیرا یهودیان و نصارا و صابئی‌ها و دیگران – گرچه ادعا می‌کنند به پیامبران و کتاب‌های‏شان ایمان دارند – اما آنها به دیگر پیامبران و کتاب‌ها کفر می‌ورزند، و میان پیامبران و کتاب‌ها فرق می‌گذارند؛ به بعضی ایمان می‌آورند و به بعضی دیگر کفر می‌ورزند و تکذیب آنها، تصدیق‏شان را نقض می‌کند؛ زیرا پیامبری که آنها گمان می‌برند به او ایمان دارند تمام پیامبران را تصدیق کرده است، به خصوص محمد صلی الله علیه وسلم را. پس اگر محمد را تکذیب کنند، بی‌گمان پیامبرشان را تکذیب کرده‌اند. پس این به معنی کفر ورزیدن به پیامبرشان است. ﴿وَمَآ أُوتِيَ ٱلنَّبِيُّونَ مِن رَّبِّهِمۡ﴾ بیانگر آن است که نعمت دین، سعادت دنیوی و اخروی را به همراه دارد. خداوند ما را فرمان نداده است تا به ملک و مالی که به پیامبران داده شده است، ایمان بیاوریم، بلکه ما را دستور داده تا به کتاب‌ها و شریعت‌هایی که به پیامبران داده شده است، ایمان بیاوریم؛ و این آیه بیانگر آن است که پیامبران، سفیران خدا و واسطه‌هایی بین او و بندگانش هستند که دین را تبلیغ می‌کنند و اختیاری از خود ندارند. ﴿مِن رَّبِّهِمۡ﴾ در پرتو این آیه در می‌یابیم که بهترین جلوۀ ربوبیت خداوند برای بندگانش، این است که بر آنها کتاب نازل نموده و پیامبران را به سوی آنها فرستاده است. پس ربوبیت خداوند مقتضی آن است که بندگانش را بیهوده و بیکار رها نکند. و چون آنچه به پیامبران داده شده است، از جانب پروردگارشان است، پس میان پیامبران و میان کسانی که ادعای پیامبری می‌کنند، تفاوت زیادی است؛ و به محض شناختن آنچه که مردم را به سوی آن دعوت می‌کنند، تفاوت آنها مشخص می‌شود. پس پیامبران جز به سوی خوبی و نیکی دعوت نکرده و جز از بدی و زشتی نهی نمی‌کنند؛ و همدیگر را تصدیق می‌نمایند و برای یکدیگر به حق گواهی می‌دهند، بدون اینکه میان آنان تضاد و اختلافی وجود داشته باشد، چون همه از جانب پروردگارشان آمده‌اند. ﴿وَلَوۡ كَانَ مِنۡ عِندِ غَيۡرِ ٱللَّهِ لَوَجَدُواْ فِيهِ ٱخۡتِلَٰفٗا كَثِيرٗا﴾ [النساء: 82] و اگر قرآن از جانب خدا نبود، اختلاف زیادی در آن می‌یافتند. و این برخلاف کسانی است که ادعای پیامبری می‌کنند؛ زیرا به ناچار آنها در اخبار و دستورها و نواهی خود، دچار تناقض‌گویی می‌شوند، همان‌طور که این امر از بررسی حالات و محتوای پیام تمامی افرادی که ـ هرچند که گفته و قول، آدمی را از عمل و کردار بی‌نیاز نمی‌گرداند ـ به دروغ ادعای پیامبری کرده‌اند، معلوم می‌شود. پس از اینکه خداوند، همۀ آنچه را که باید به آن ایمان آورد، به طور عام و خاص بیان کرد، فرمود: ﴿وَنَحۡنُ لَهُۥ مُسۡلِمُونَ﴾ و ما در برابر عظمت خداوند، فروتن بوده و در باطن و ظاهر، فرمانبردار او هستیم؛ و عبادت را خالصانه برای او انجام می‌دهیم. به دلیل اینکه معمول ﴿لَهُۥ﴾ بر عاملش که ﴿مُسۡلِمُونَ﴾ است مقدم شده است. و این آیه، با اینکه مختصر و موجز است، اما هر سه قسم از اقسام توحید را در بر گرفـته است؛ توحید ربوبیت، توحید الـوهیت، و توحید اسماء و صفات. و نیز در برگیرندۀ ایمان به همۀ پیامبران و همۀ کتاب‌های آسمانی است. نیز بعد از آنکه به طور عام از پیامبران سخن به میان آورد، به طور خاص نیز از حضرت ابراهیم و پیامبران دیگر ذکر به میان آورد، که ذکر خاص بعد از عام، بیانگر فضل و بزرگواری آنان می‌باشد. و در برگیرنده‏ی تصـدیق به قلب و زبان و جـوارح و اخـلاص برای خدا است؛ و نیز فرق میان پیامبران راستین با مدعـیان دروغـین نبوت را بیان می‌کند. نـیز در این آیه، خداوند متعال بندگانـش را آموخـته است که چه و چـگونه بگـویند. و نیز به رحمت و احسان خـداوند بر بنـدگان، به ویژه به نعمت‌های دینی که به سعادت دنیا و آخرت آنان منتـهی می‌شود، اشـاره شده است. پس پاک است خداوندی که در کتابش، هر چیزی را تبیین نموده و آن را مایۀ هدایت و رحمت قومی گردانده است که ایمان می‌آورند. info
التفاسير:

external-link copy
137 : 2

فَاِنْ اٰمَنُوْا بِمِثْلِ مَاۤ اٰمَنْتُمْ بِهٖ فَقَدِ اهْتَدَوْا ۚ— وَاِنْ تَوَلَّوْا فَاِنَّمَا هُمْ فِیْ شِقَاقٍ ۚ— فَسَیَكْفِیْكَهُمُ اللّٰهُ ۚ— وَهُوَ السَّمِیْعُ الْعَلِیْمُ ۟ؕ

اگر اهل کتاب مانند شما مؤمنان، به تمام پیامبران، که برتر از همۀ آنان، محمد صلی الله علیه وسلم است؛ و به تمام کتاب‌های آسمانی، که برتر از همۀ آنها، قرآن است، ایمان آوردند و فرمانبردار خداوند یکتا شدند؛ و میان هیچ یک از پیامبران فرق نگذاشتند، ﴿فَقَدِ ٱهۡتَدَواْ﴾ به راستی آنگاه به راه راست که انسان را به بهشت می‌رساند، هدایت شده‌اند. پس آنها راهی برای هدایت ندارند، جزاینکه چنین ایمانی داشته باشند، نه آن گونه که گمان برده و گفتند: ﴿كُونُواْ هُودًا أَوۡ نَصَٰرَىٰ تَهۡتَدُواْ﴾ یهودی یا نصرانی باشید، تا هدایت ‌شوید. آنها گمان بردند که هدایت، تنها در سایۀ چیزی حاصل می‌شود که آنها بر آن هستند، در حالی که هدایت؛ عبارت است از شناخت حق و عمل کردن به آن؛ و ضد آن که گمراهی است؛ عبارت است از جهل و عمل نکردن به اقتضای شناخت و علمی که حاصل شده است. و این همان ستیزی است که آنها در آن بود‌ند، بعد از اینکه روی برتافتند. «مُشاق» کسی است که با خدا و یا پیامبرش جبهه‌گیری کند. شقاق، مستلزم عداوت و دشمنی شدید است؛ و آنان چنین بودند؛ زیرا در راستای اذیت و آزار پیامبر صلی الله علیه وسلم از هیچ چیزی دریغ نکردند. بنابراین خداوند به پیامبرش وعده داد که او را بسنده است؛ و از وی حمایت خواهد کرد؛ زیرا خداوند همۀ صداها، با انواع و اقسام زبان‏ها و انواع نیازها و حاجات را می‌شنود؛ و پنهان و آشکار و ظاهر و باطن را می‌داند. پس وقتی خداوند چنین است، تو را از شر آنها محافظت خواهد کرد. و خداوند وعده‌ای را که به پیامبرش داده بود، محقق نمود و او را بر آنها مسلط کرد، به گونه‌ای که پیامبر بعضی از آنها را کشت و بعضی را اسیر کرد و بعضی را از سرزمین‏شان آواره نموده؛ و این معجزه‌ای از معجزات قرآن است که از چیزی قبل از وقوع آن، خبر می‌دهد و دقیقا همان‌گونه که از آن خبر داده است، محقق شد. info
التفاسير:

external-link copy
138 : 2

صِبْغَةَ اللّٰهِ ۚ— وَمَنْ اَحْسَنُ مِنَ اللّٰهِ صِبْغَةً ؗ— وَّنَحْنُ لَهٗ عٰبِدُوْنَ ۟

رنگ خدایی را بگیرید و آن دین خدا است؛ و در ظاهر و باطن کاملا آن را برپا دارید؛ و با اعتقاد کامل و در همۀ اوقات به آن پایبند باشید، تا تبدیل به رنگ شما شده و صفتی از صفات شما گردد. پس هر گاه دین در زندگی روزانۀ شما سریان پیدا کرد، با رضایت و اختیار و محبت از دستورات آن پیروی می‌کنید؛ و دین تبدیل به طبیعت و خوی شما می‌گردد و از شما جدا نمی‌شود، آنچنان‌که رنگ پارچه ‌یکی از صفات آن است و از آن جدا نمی‌شود، آنگاه سعادت دنیوی و اخروی را به‌دست می‌آورید؛ زیرا دین، انسان را به متصف شدن به اخلاق نیک و انجام دادن کارهای خوب و عالی، تشویق می‌کند. بنابراین -به منظور به تعجب واداشتن عقل‌های پاکیزه- فرمود: ﴿وَمَنۡ أَحۡسَنُ مِنَ ٱللَّهِ صِبۡغَةٗ﴾ و هیچ رنگی، زیباتر از رنگ خدا نیست. و اگر می‌خواهی فرق بین رنگ خدا و دیگر رنگ‌ها را بدانی، هر چیزی را با ضد آن مقایسه کن. پس چه فکر می‌کنی در مورد بنده‌ای که، به طور درست به پروردگارش ایمان آورده و فروتنی قلب و فرمانبرداری جوارح داشته و به تمامی صفات نیکو و اخلاق کامل خود را آراسته است و هر صفت زشت و اخلاق پستی را از خود می‌زداید؟! پس او که این گونه است، در گفتار و کردارش، صادق و شکیبا و بردبار و پاکدامن و شجاع است؛ و در سخن و عمل، نیکوکار است، از خدا می‌ترسد و به وی امیدوار است و او را از سر اخلاص عبادت می‌کند و با بندگانش نیکوکار می‌باشد. چنین کسی را با بنده‌ای مقایسه کن که به پروردگارش کفر ورزیده و از او گریخته و به کسی دیگر از مخلوقات وی روی آورده است و به کفر و شرک و دروغ و خیانت و فریب و مکر و ارتکاب اعمال منافی عفت و بدرفتاری با مردم در سخن و کردار متصف است، پس نه برای خدا مخلص است و نه نسبت به بندگانش احسان می‌نماید. اینجاست که فرق بزرگ این دو، برایت روشن می‌گردد و در می‌یابی که هیچ رنگی بهتر و زیباتر از رنگ خدا نیست و هیچ رنگی زشت‌تر از رنگ کسی نیست که خود را به غیر از رنگ خدا آراسته است. ﴿وَنَحۡنُ لَهُۥعَٰبِدُونَ﴾ این بخش از آیه، بیانگر رنگ خدا است؛ و آن، انجام این دو اصل است؛ اول: اخلاص، دوم: پیروی کردن؛ زیرا عبادت؛ عبارت از اقوال و افعال ظاهری و باطنی است که خداوند آن را دوست دارد، و آن را می‌پسندد، و هیچ چیزی مورد رضایت خدا قرار نمی‌گیرد، مگر اینکه آن را بر زبان پیامبرش مشروع کرده باشد. و اخلاص؛ یعنی اینکه قصد بنده از انجام این اعمال، فقط رضای خدا باشد. و مقدم کردن معمول ﴿لَهُۥ﴾ بر عامل که ﴿عَٰبِدُونَ﴾ است، مفید حصر می‌باشد. ﴿وَنَحۡنُ لَهُۥعَٰبِدُونَ﴾ و آنان را با اسم فاعل [عابدون] متصف ساخت، که بر ثبوت و پایداری دلالت می‌نماید، و بیانگر آن است که عبادت صفت آنهاست و آنها همواره بر آن، ثابت قدم و استوارند. info
التفاسير:

external-link copy
139 : 2

قُلْ اَتُحَآجُّوْنَنَا فِی اللّٰهِ وَهُوَ رَبُّنَا وَرَبُّكُمْ ۚ— وَلَنَاۤ اَعْمَالُنَا وَلَكُمْ اَعْمَالُكُمْ ۚ— وَنَحْنُ لَهٗ مُخْلِصُوْنَ ۟ۙ

«محاجه» به معنی مجادله بین دو یا چند نفر است. و مجادله بر سر مسائل اختلافی صورت می‌گیرد، طوری که هر یک از دو طرف می‌خواهد سخن خودش را تأیید و تقویت نماید و سخن مقابلش را باطل کند؛ پس هر یک در ارائه و اقامۀ دلیل کوشش می‌کند. و مجادله باید به بهترین شیوه انجام شود و از نزدیک‌ترین راه که بتوان گمراه را به حق باز ‌گرداند و حجت را بر وی اقامه کرد و حق را روشن و باطل را بیان داشت، وارد شد. پس اگر مجادله از این حدود بیرون رفت، آنگاه تبدیل به خصومت خواهد شد، که خیری در آن نیست؛ و فتنه و شری فراوان از آن ناشی خواهد شد. پس اهل کتاب ادعا می‌کردند که آنها، پیش خداوند از مسلمین بهتر و به او نزدیک‌ترند؛ و این فقط یک ادعا است که برای اثبات آن باید دلیل و برهان ارائه کرد. پس وقتی پروردگار همه یکی است؛ و او، تنها پروردگار شما نیست، بلکه پروردگار ما هم هست و هر یک از ما عمل خودش را انجام می‌دهد، ما و شما در این قضیه، یکسان هستیم و این باعث نمی‌شود که یکی از دو گروه، از دیگری، به خدا نزدیک‌تر باشد؛ زیرا تفاوت قایل شدن در امری که هردو گروه در آن اشتراک دارند ـ بدون اینکه تفاوت چندان مؤثر و محسوسی در میان باشد ـ ادعایی باطل است، و تفاوت قایل شدن میان دو امر که کاملا مشابه است، یک نوع خودبزرگ‌بینی آشکار به حساب می‌آید. بلکه برتری، با اخلاص برای خدا و انجام اعمال صالح، حاصل می‌شود و آن فقط صفت مؤمنان است. پس مشخص شد که مؤمنان از دیگران به خدا نزدیک‌ترند؛ زیرا اخلاص، راه رهایی و نجات است. و فرق اولیاء خدا و اولیاء شیطان به صفت‌های حقیقی است که دوستان خدا از آن برخوردارند و اهل خرد و اندیشه آن را مشاهده کرده و جز انسانی که خودبزرگ‌بین و نادان است، در آن اختلاف و نزاع نمی‌کنند. پس در این آیه، بسیار زیبا به روش مجادله اشاره شده است و اینکه باید میان دو چیز همسان، تلفیق و تقریب به وجود آورد، و بین دو امر مختلف، فرق گذاشت. info
التفاسير:

external-link copy
140 : 2

اَمْ تَقُوْلُوْنَ اِنَّ اِبْرٰهٖمَ وَاِسْمٰعِیْلَ وَاِسْحٰقَ وَیَعْقُوْبَ وَالْاَسْبَاطَ كَانُوْا هُوْدًا اَوْ نَصٰرٰی ؕ— قُلْ ءَاَنْتُمْ اَعْلَمُ اَمِ اللّٰهُ ؕ— وَمَنْ اَظْلَمُ مِمَّنْ كَتَمَ شَهَادَةً عِنْدَهٗ مِنَ اللّٰهِ ؕ— وَمَا اللّٰهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُوْنَ ۟

این یکی دیگر از ادعاهای آنها و مجادلۀ آنان در مورد پیامبران خدا است. یهودیان ادعا می‌کردند که ایشان به پیامبران مذکور، از مسلمین نزدیک‌ترند، خداوند ادعای آنهارا رد کرد و فرمود: ﴿ءَأَنتُمۡ أَعۡلَمُ أَمِ ٱللَّهُ﴾ آیا شما داناترید یا خدا؟ پس خداوند می‌فرماید: ﴿مَاكَانَ إِبۡرَٰهِيمُ يَهُودِيّٗا وَلَا نَصۡرَانِيّٗا وَلَٰكِن كَانَ حَنِيفٗا مُّسۡلِمٗا وَمَا كَانَ مِنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ﴾ [آل عمران: 67] «ابراهیم نه یهودی بود و نه نصرانی، بلکه او بر حق و تسلیم فرمان خدا بود و از مشرکان نبود». اما آنها می‌گویند: بلکه او یهودی یا نصرانی بوده است. پس یا آنها راستگو و دانا هستند یا خداوند؛ و به ناچار یکی از این دو چیز درست است. اما پاسخ ﴿قُلۡ ءَأَنتُمۡ أَعۡلَمُ أَمِ ٱللَّهُ﴾ مبهم است، در حالی که قضیه در نهایت روشنی و وضوح قرار دارد، به‌گونه‌ای که نیاز نبود خداوند بگوید: «بلکه خداوند داناتر و راستگوتر است»، چون این پاسخ برای هرکسی روشن است. مانند اینکه گفته شود: شب روشن‌تر است یا روز؟ آتش داغ‌تر است یا آب؟ و شرک بهتر است یا توحید؟ و امثال آن. و این را هرکس که بهره‌ای اندک از عقل و خرد داشته باشد، در می-کند و می‌داند، حتی آنها خودشان می‌دانند که ابراهیم و دیگر پیامبران، یهودی و نصرانی نبوده‌اند، اما آنها این دانش و این گواهی دادن را پنهان کردند. بنابراین ستم آنها، بزرگ‌ترین ستم و ظلم است. به همین جهت خداوند متعال فرموده است: ﴿وَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّن كَتَمَ شَهَٰدَةً عِندَهُۥ مِنَ ٱللَّهِ﴾ و چه کسی ستمکارتر از کسی است، که شهادتی از خدا نزد خود داشته باشد و آن را کتمان نماید؟ و این شهادتی است که از سوی خدا به آنها سپرده شده است، نه از جانب مردم، پس لازم است به این امر اهتمام داده شود، اما آنها آن را کتمان کردند و خلاف آن را اظهار نمودند، حق را کتمان کرده و باطل را ترویج نمودند و مردم را به سوی آن دعوت کردند. آیا این بزرگ‌ترین ستم نیست؟ آری! خداوند در آینده به شدیدترین وجه آنها را سزا می‌دهد. به همین جهت فرمود: ﴿وَمَا ٱللَّهُ بِغَٰفِلٍ عَمَّا تَعۡمَلُونَ﴾ خداوند از آنچه می‌کنند، بی خبر نیست، بلکه خداوند کارهایشان را برشمرده و در آینده سزایشان را خواهد داد. پس سزای آنها، بد سزایی است و آتش جهنم، بد جایگاهی برای ستمگران است. در قرآن، همیشه به دنبال آیاتی که متضمن اعمالی هستند که[آدمی] بر آنها سزا داده می‌شود، آیاتی ذکر می‌گردند که بیانگر علم و قدرت خداوند می‌باشند. پس این دسته از آیات ـ که متضمن برخی از صفات و نام‌های نیکوی خدا ‌هستند ـ هم مفید وعد و وعید و ترغیب و ترهیب بوده، و هم بیانگر آنند که اوامر دینی و جزائی، بخشی از آثار نام‌های نیکوی خدا می‌باشند و این نام‌ها چنین اوامری را اقتضا می‌نمایند. info
التفاسير:

external-link copy
141 : 2

تِلْكَ اُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ ۚ— لَهَا مَا كَسَبَتْ وَلَكُمْ مَّا كَسَبْتُمْ ۚ— وَلَا تُسْـَٔلُوْنَ عَمَّا كَانُوْا یَعْمَلُوْنَ ۟۠

تفسیر این آیه گذشت. خداوند آن را تکرار نموده است، تا وابستگی آدمی به مخلوقات قطع شود. و باید دانست که مهم، عملی است که انسان انجام می‌دهد، نه عمل گذشتگان و پدران، پس فایدۀ حقیقی به اعمال است، نه به انتساب مجرد به مردان. info
التفاسير: