पवित्र कुरअानको अर्थको अनुवाद - फारसी भाषामा : तफ्सीर साअ्दी ।

رقم الصفحة:close

external-link copy
92 : 4

وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ اَنْ یَّقْتُلَ مُؤْمِنًا اِلَّا خَطَأً ۚ— وَمَنْ قَتَلَ مُؤْمِنًا خَطَأً فَتَحْرِیْرُ رَقَبَةٍ مُّؤْمِنَةٍ وَّدِیَةٌ مُّسَلَّمَةٌ اِلٰۤی اَهْلِهٖۤ اِلَّاۤ اَنْ یَّصَّدَّقُوْا ؕ— فَاِنْ كَانَ مِنْ قَوْمٍ عَدُوٍّ لَّكُمْ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَتَحْرِیْرُ رَقَبَةٍ مُّؤْمِنَةٍ ؕ— وَاِنْ كَانَ مِنْ قَوْمٍ بَیْنَكُمْ وَبَیْنَهُمْ مِّیْثَاقٌ فَدِیَةٌ مُّسَلَّمَةٌ اِلٰۤی اَهْلِهٖ وَتَحْرِیْرُ رَقَبَةٍ مُّؤْمِنَةٍ ۚ— فَمَنْ لَّمْ یَجِدْ فَصِیَامُ شَهْرَیْنِ مُتَتَابِعَیْنِ ؗ— تَوْبَةً مِّنَ اللّٰهِ ؕ— وَكَانَ اللّٰهُ عَلِیْمًا حَكِیْمًا ۟

این صیغه از صیغه‌های امتناع است؛ یعنی امکان ندارد مؤمن، مؤمنی را از روی عمد بکشد. واین بیانگر شدت حرام بودن قتل مؤمن است و اینکه کشتن مؤمن به شدت با ایمان منافات دارد، و این کار از کافر یا فاسقی سر می‌زند که ایمانش خیلی ناقص است و بیم آن می‌رود که مرتکب گناه بزرگ‌تری گردد؛ زیرا ایمانِ درست و صحیح، مؤمن را از کشتن برادرش که خداوند عقد برادریِِ ایمانی را بین آنان منعقد کرده است، منع می‌کند. از مقتضیات برادری ایمانی، محبت و دوستی و دور کردن اذیت و آزار از برادرش می‌باشد، پس چه آزاری سخت‌تر از کشتن است؟! و فرمودۀ پیامبر صلی الله علیه وسلم نیز این مطلب را تصدیق می‌نماید که می‌فرماید: (لا تَرجِعُوا بَعد‌ِی کُفَّاراً یَضرِبُ بَعضُکُم رِقَابَ بَعضٍ) «پس از من کافر نشوید و گردن یکدیگر را نزنید.» پس دانسته شد که قتل، جزوِ کفر عملی است، و پس از شرک بزرگ‌ترین گناه کبیره محسوب می‌شود. و از آنجا که ﴿وَمَا كَانَ لِمُؤۡمِنٍ أَن يَقۡتُلَ مُؤۡمِنًا﴾ عام ‌است و همۀ حالات را دربر می‌گیرد، و این مفهوم را می‌رساند که به هیچ صورتی امکان ندارد مؤمن دست به کشتن برادرش بزند، خداوند قتل خطا را، استثنا کرد و فرمود: ﴿إِلَّا خَطَ‍ٔٗا﴾ زیرا خطاکار قصد قتل و کشتن را ندارد، و از روی اشتباه این کار از او سر می‌زند، و او بر شکستن محارم الهی جرأت نکرده است، بنابراین گناهکار نیست. ولی از آنجا که کار زشتی مرتکب شده گرچه قصد آن را نیز نداشته، خداوند دستور داده است تا کفاره و دیه بپردازد. پس فرمود: ﴿وَمَن قَتَلَ مُؤۡمِنًا خَطَ‍ٔٗا﴾ و هرکس که مؤمنی را از روی خطا بکشد، خواه قاتل مرد باشد یا زن، آزاد باشد یا برده، کوچک باشد یا بزرگ، عاقل باشد یا دیوانه، مسلمان باشد یا کافر. از کلمۀ﴿مَن﴾ این تفاصیل استنباط می‌شود؛ زیرا بر عموم و کلیّت دلالت دارد. و هدف از آوردن ﴿مَن﴾ در اینجا همین است. زیرا عبارت و سیاق کلام تقاضا می‌کرد که بگوید «فَإن قَتَلَهُ» اما این عبارت، آنچه را که لفظ ﴿مَن﴾ شامل می‌شود، در بر نمی‌گیرد. و فرق نمی‌کند که مقتول مرد باشد یا زن، کوچک باشد یا بزرگ؛ زیرا نکره آوردن در سیاق شرط، مفید این مطلب است. پس هر قاتلی لازم است، ﴿فَتَحۡرِيرُ رَقَبَةٖ﴾ برای کفارۀ قتل، برده مؤمنی را آزاد نماید و این کفاره باید از مال او پرداخت شود. و بنا بر قول برخی از علما، کوچک و بزرگ و مرد و زن و سالم و معیوب را در بر می‌گیرد. اما حکمت اقتضا می‌نماید که آزاد کردن بردۀ معیوب برای کفاره جایز نباشد؛ زیرا هدف از آزاد کردن این است، برده‌ای که آزاد می‌شود فایده ببرد، و صاحب منافع خودش باشد. پس وقتی که برده به علت آزاد شدن از بین ‌رود و باقی ماندن او در حالت بردگی بیشتر به نفع اوست، آزاد کردن او جایز نیست. و ﴿فَتَحۡرِيرُ رَقَبَةٖ﴾ بر این مطلب دلالت می‌نماید؛ زیرا تحریر به معنی آزاد کردن کسی است که فواید و منافع او به خودش برسد، پس وقتی که در آزاد کردن او منافعی نباشد، آزادکردن به حساب نمی‌آید. در این مطلب به خوبی فکر کن، و این موضوع روشن است. اما دیه در قتل خطا و شبه عمد بر عاقلۀ قاتل [یعنی: عصبه، مانند پسر، پدر، برادران، پسران برادران، عمو و پسران عمو] واجب است. ﴿مُّسَلَّمَةٌ إِلَىٰٓ أَهۡلِهِۦٓ﴾ این دیه باید به خانواده و کسان او پرداخت شود تا خاطرشان تسکین گردد. و منظور از اهل مقتول، وارثان او هستند؛ زیرا وارثان آنچه را که مرده برجای بگذارد، به ارث می‌برند. پس دیه و خون‌بها، جزو ترکۀ میّت محسوب می‌شود. دیه توضیحات زیادی دارد که در کتاب‌های فقه ذکر شده ‌است. ﴿إِلَّآ أَن يَصَّدَّقُواْ﴾ مگر اینکه وارثان مقتول، با عفو کردن خون بها تصدق نمایند، پس در این صورت خون‌بها ساقط می‌شود. و این تشویق به بخشیدن است؛ زیرا خداوند گذشت و بخشیدن را صدقه نامیده است، و صدقه در هر وقت مطلوب است. ﴿فَإِن كَانَ﴾ پس اگر مقتول، ﴿مِن قَوۡمٍ عَدُوّٖ لَّكُمۡ﴾ از قومی باشد که دشمن شما هستند؛ یعنی از کفاری بود که با شما جنگ دارند، ﴿وَهُوَ مُؤۡمِنٞ فَتَحۡرِيرُ رَقَبَةٖ مُّؤۡمِنَةٖ﴾ و [خودِ] وی مؤمن بود، قاتل باید بردۀ مؤمنی را آزاد کند و بر شما لازم نیست که خون‌بها را به وارثان او بپردازید، چون وارثان او کافر هستند و خون و مال‌هایشان احترامی ندارد. ﴿وَإِن كَانَ﴾ و اگر مقتول، ﴿مِن قَوۡمِۢ بَيۡنَكُمۡ وَبَيۡنَهُم مِّيثَٰقٞ فَدِيَةٞ مُّسَلَّمَةٌ إِلَىٰٓ أَهۡلِهِۦ وَتَحۡرِيرُ رَقَبَةٖ مُّؤۡمِنَةٖ﴾ از قومی بود که میان شما و آنها پیمانی هست، باید خون‌بهای مقتول را به وارثان او بپردازید و یک بردۀ مؤمن آزاد کنید؛ چون وارثان به خاطر عهد و پیمانی که با مسلمین دارند، محترم هستند. ﴿فَمَن لَّمۡ يَجِدۡ﴾ پس هرکس برده‌ای نیافت و قیمت آن را نیز نداشت، به این صورت که تنگدست باشد و چیزی اضافه از مخارج و نیازهای اساسی را نداشته باشد که در عوضِ برده پرداخت کند، ﴿فَصِيَامُ شَهۡرَيۡنِ مُتَتَابِعَينِ﴾ در صورتی که معذور نباشد باید دو ماهِ پیاپی روزه بگیرد. پس اگر در این میان بنا بر عذری روزه نگرفت، مانند: بیماری، و حیض و امثال آن، پس وجود عذر، پیاپی بودن را قطع نمی‌کند و مشکلی به وجود نمی‌آید. واگر بدون عذر چند روزی را روزه نگیرد پیاپی محسوب نمی‌شود، و بر او واجب است دوباره روزه بگیرد. ﴿تَوۡبَةٗ مِّنَ ٱللَّهِ﴾ این کفاره را که خداوند بر قاتل واجب کرده است، توبه‌ای است از جانب او برای بندگانش، و رحمتی است برای آنان و کفاره‌ای است برای کوتاهی و عدم احتیاطی که احتمال دارد از آنان سر زده باشد. همان‌گونه که در بیشتر مواقع آنهایی که مرتکب قتل خطا می‌شوند به نوعی تقصیر و عدم احتیاط دچار گشته‌اند. ﴿وَكَانَ ٱللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمٗا﴾ و خداوند دانا و حکیم است، و علم و حکمتش کامل است وبه اندازۀ ذره‌ای در زمین وآسمان و در هر زمان و هر مکانی باشد، از او پنهان نمی‌ماند. و هر مخلوقی را که آفریده و هر شریعت و قانونی را که وضع کرده، سرشار از حکمت است. ازجمله علم و حکمت او این است که کفاره‌ای مناسب با گناهی که از قاتل سر زده، بر او واجب گردانیده است؛ زیرا قاتل سبب از بین بردن انسانی شده که جانش محترم است، و آن را نابود کرده است. پس مناسب است که او برده‌ای آزاد کند، و برده را از بردگیِ مردم به‌طور کامل بیرون بیاورد. پس اگر برده را نیابد، دو ماه پیاپی روزه بگیرد و خود را از بردگی شهوت‌ها و لذت‌های حسی و ظاهری که سعادت جاودانگی را از انسان می‌گیرد، به سوی عبادت خداوند و ترک شهوت‌ها و نزدیکی جستن به خدا بیرون بیاورد. و خداوند دو ماه را برای روزه گرفتن قرار داده است، که هم زیاد بودن دوران روزه و هم پی‌درپی بودن آن سخت است. و خداوند غذا دادن به فقرا را در اینجا مشروع نکرده است، چون با جنایت تناسبی ندارد. به خلاف کفارۀ «ظهار» که ـ‌ان شاء الله‌ـ بیان خواهد شد. و از جمله حکمت‌های الهی این است که در قتل، دیه را واجب گردانیده است، گرچه قتل از روی خطا انجام شده باشد، تا پرداختن دیه از بسیاری از قتل‌ها جلوگیری کند؛ زیرا پرداختن دیه یکی از اسبابی است که انسان را از ارتکاب قتل باز می‌دارد. یکی دیگر از حکمت‌های الهی این است که به اجماع علما در قتل خطا، دیه بر عاقله واجب است؛ زیرا قاتل گناهی ندارد، پس پرداختن چنین دیۀ سنگینی برای او مشکل است. بنابراین مناسب است کسانی که با قاتل منافع مشترکی دارند و در دور کردن مفاسد با یکدیگر همکاری می‌کنند، این دیه را بپردازند. و شاید این عمل سبب شود که وارثان، اقوام و فامیل خود را از ارتکاب قتل بازدارند، چون آنها می‌دانند در صورت ارتکاب قتل، آنها باید دیه را بپردازند، و چون دیه برحسب حالات و توانایی‌شان میان آنها تقسیم می‌شود، پرداختن آن بر آنها آسان می‌گردد. و نیز سه سال به آنها مهلت داده می‌شود تا آن را پرداخت کنند، و این امر نیز کار را بر آنها بیشتر آسان می‌کند. و از دیگر حکمت‌های الهی این است که خاطر خانواده و وارثان مقتول را، با خون ‌بهایی که بر اولیای قاتل واجب کرده است، تسکین ‌دهد. info
التفاسير:

external-link copy
93 : 4

وَمَنْ یَّقْتُلْ مُؤْمِنًا مُّتَعَمِّدًا فَجَزَآؤُهٗ جَهَنَّمُ خَلِدًا فِیْهَا وَغَضِبَ اللّٰهُ عَلَیْهِ وَلَعَنَهٗ وَاَعَدَّ لَهٗ عَذَابًا عَظِیْمًا ۟

پیش‌تر گذشت که مؤمن نباید دست به کشتن مؤمن بزند، و کشتن، یک نوع کفر عملی است. در اینجا سزای قاتلی را که از روی عمد مرتکب قتل می‌شود، بیان نمود، سزایی که لرزه بر اندام و قلب انسان می‌اندازد، و ارباب عقول را دچار وحشت می‌کند. برای هیچ‌یک از گناهان کبیره نه تنها وعید بزرگ‌تری از این نیامده است، حتی مشابه آن را نیز سراغ نداریم. خداوند خبر داده است که سزای او جهنم است؛ یعنی تنها همین گناه کافی است که مرتکب آن به جهنم افکنده شود که در آن به عذابی بزرگ، و خواری و ناخشنودی خداوند جبار، و ناکامی و زیان و محروم شدن از موفقیت و رستگاری مبتلا می‌شود. پس، از هر چیزی که سبب دور شدن از رحمت خدا می‌باشد، به او پناه می‌بریم. و این وعید، حکم دیگر نصوصی را دارد که برای بعضی از گناهان کبیره و معاصی آمده‌اند که در آن جاودانگی درآتش جهنم و محروم شدن از بهشت وعید داده شده است. و علما با اینکه بر باطل بودن گفتۀ خوارج و معتزله که می گویند: «مرتکبین گناهان کبیره، برای همیشه در جهنم می‌مانند، گرچه یکتاپرست و موحد باشند»، اتفاق نموده‌اند، در تأویل و تفسیر این آیه اختلاف دارند. و سخن درست و صحیح در تأویل و تفسیر این نصوص، آن است که امام محقق ابن قیم رحمة الله در کتاب «المدارج» گفته است. او پس از اینکه تاویل و تفسیرهای ائمه را بیان نموده و آن را مورد انتقاد قرار داده است، می‌گوید: گروهی گفته‌اند: این نصوص و امثال آن، از نصوصی هستند که در آن مقتضی سزا و موجب عقوبت بیان شده است، و از وجود مقتضی و موجبِ حکم، وجود حکم لازم نمی‌آید؛ زیرا حکم زمانی به صورت کامل به وجود می‌آید که موجب و مقتضی آن موجود باشد، و موانع حکم نیز منتفی باشند. و هدف این نصوص، آن است که بیان نماید فلان چیز موجب عقوبت و سزا است. و موانعی نیز بر سر راه این عقوبت‌ها وجود دارد. بعضی از این موانع با اجماع و بعضی دیگر با نص ثابت می‌شوند. پس توبه به اجماع مانع از سزا و عقوبت است، و توحید بنا بر نصوص متواتری که راهی برای رد آن وجود ندارد مانع از عقوبت و سزای دایم است، و نیکی‌های بزرگ گناهان را محو می‌کنند، و مصیبت‌های بزرگ که کفاره گناهان هستند مانع از سزا هستند. و اقامۀ حدود در دنیا، مانع از عذاب اخروی است. در این زمینه نصوصی وجود دارد که تعطیل کردن آنها جایز نیست، و دلیلی نیز برای صحت این کار نداریم. بنابراین باید میان نیکی‌ها و بدی‌ها به اعتبار آنچه که موجب عقاب است و آنچه که مانع از عقوبت است مقایسه به عمل آید، و آنچه که راجح‌تر است به‌کار برده شود. و می‌گویند: منافع و مفاسد و زیان‌های هر دو جهان بر همین اساس استوار است، و احکام شرعی و تقدیری بر این اصل قرار دارند. و این اصل، مقتضای حکمتی است که در جهان هستی جاری می‌باشد. و بر همین اصل و اساس است که میان اسباب و مسبّبات از ناحیۀ «خلق» و «امر» ارتباط برقرار می‌گردد. و خداوند برای هر چیزی، ضدی قرار داده است که آن را دفع می‌کند، و در مقابل آن قرار می‌گیرد، و حکم از آنِ غالب است. پس قوت و توانایی مقتضی تندرستی و سلامت است، و فساد طبیعت و مزاج انسان و سرکشی آن مانع از کارکرد طبیعی و به فعلیت تبدیل شدن نیروهای بالقوۀ آن است، و حکم نیز از آن غالب است. همچنین قدرت داروها و بیماری‌ها چنین است، یکی موجب تندرستی و سلامتی است و دیگری موجب رنج و از بین رفتن نیرو و انرژی است، و هر یک مانع آن است که دیگری به طور کامل اثر بگذارد و در برابر آن مقاومت می‌کند. پس هرگاه یکی بر دیگری چیره شد، تأثیر از آن چیره و غالب است. و از اینجا پی می‌بریم که مردم به دسته‌های مختلفی تقسیم می‌شوند؛ گروهی داخل بهشت می‌گردند و به جهنم داخل نمی‌شوند، و گروهی داخل جهنم می‌گردند و به بهشت داخل نمی‌شوند، و گروهی وارد آتش می‌شوند سپس از آن خارج می‌گردند و ماندن آنان در جهنم بر اساس میزان گناهانی است که با خود دارند. پس اگر گناهان زیادی داشته باشند، مدت بیشتری در آن می‌مانند و اگر گناهان کمی داشته باشند، زودتر از آن خارج می‌شوند. و هرکس که بینش روشنی داشته باشد، در پرتو آن، مسئلۀ معاد و تفاصیل آن را که خداوند در کتابش از آن خبر داده است، طوری می‌بیند که انگار آن را با چشمش مشاهده می‌نماید. ومقتضای الوهیت و ربوبیت و عزت و حکمت خداوند، همین بوده و خلاف آن غیرممکن است. و نسبت دادن غیر این به خداوند، نسبت دادن چیزی است که شایستۀ او نیست. و کسی که دارای بصیرت است، همان‌طور که خورشید و ستارگان را مشاهده می‌کند این مسئله را به وضوح می‌بیند.و این، همان ایمان یقینی است که بدی‌ها را از بین می‌برد و می‌سوزاند؛ آن گونه که آتش، هیزم را از بین می‌برد و می‌سوزاند. و کسی که دارای چنین مقام ایمانی باشد، امکان ندارد بر گناه اصرار بورزد گرچه ممکن است که گناهی از او سر بزند و یا زیاد گناه انجام دهد؛ زیرا نور ایمان که همراه اوست، وی را به تجدید توبه در هر وقت و بازگشت به سوی خدا دستور می‌دهد؛ بازگشتی به تعداد شماره‌ها و تعداد نفس‌هایش! و چنین کسی که همواره توبه می‌کند از پسندیده‌ترین بندگان خدا است، و خداوند او را بیش از همه دوست دارد. سخن ابن القیم به پایان رسید. قدس الله روحه وجزاه عن الإسلام و المسلمین خیراً. info
التفاسير:

external-link copy
94 : 4

یٰۤاَیُّهَا الَّذِیْنَ اٰمَنُوْۤا اِذَا ضَرَبْتُمْ فِیْ سَبِیْلِ اللّٰهِ فَتَبَیَّنُوْا وَلَا تَقُوْلُوْا لِمَنْ اَلْقٰۤی اِلَیْكُمُ السَّلٰمَ لَسْتَ مُؤْمِنًا ۚ— تَبْتَغُوْنَ عَرَضَ الْحَیٰوةِ الدُّنْیَا ؗ— فَعِنْدَ اللّٰهِ مَغَانِمُ كَثِیْرَةٌ ؕ— كَذٰلِكَ كُنْتُمْ مِّنْ قَبْلُ فَمَنَّ اللّٰهُ عَلَیْكُمْ فَتَبَیَّنُوْا ؕ— اِنَّ اللّٰهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُوْنَ خَبِیْرًا ۟

خداوند متعال بندگان مؤمنش را فرمان می‌دهد که هرگاه برای جهاد و طلب خشنودی او بیرون رفتند، در همۀ کارهای مشتبه خودشان، تحقیق کنند؛ زیرا امور بر دو قسم‌اند: امور روشن و امور مبهم. پس کاری که روشن و واضح است، احتیاج به تحقیق و روشنگری ندارد؛ چون تحقیقِ امر روشن، تحصیل حاصل است. و انسان در امور مشکل و غیر روشن، نیاز به تحقیق و روشنگری دارد که آیا به آن اقدام کند یا نه؟ زیرا تحقیق در این کارها، فواید زیادی دربر دارد و از بسیاری از بدی‌ها باز می‌دارد؛ زیرا تأنی و عجله نکردن، نشانۀ دین و عقل و متانت بنده است. به خلاف کسی که در کارها شتاب می‌ورزد و قبل از اینکه تحقیق نماید، حکم را صادر می‌کند. چنین کاری، عواقب وخیمی را دربر دارد. همان‌طور که خداوند کسانی را در این آیه به خاطر اینکه تحقیق نکردند و کسی را کشتند که به آنها سلام کرد و غنیمت یا مالی را به همراه داشت، سرزنش کرد. و آنها گمان بردند که او بدان خاطر به آنها سلام می‌کند که او را نکشند، و این گمان در حقیقت، گمان اشتباهی بود. بنابراین خداوند آنها را سرزنش کرد وفرمود: ﴿وَلَا تَقُولُواْ لِمَنۡ أَلۡقَىٰٓ إِلَيۡكُمُ ٱلسَّلَٰمَ لَسۡتَ مُؤۡمِنٗا تَبۡتَغُونَ عَرَضَ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا فَعِندَ ٱللَّهِ مَغَانِمُ كَثِيرَةٞ﴾ و کالای اندک و فانی دنیا، نباید شما را به ارتکاب کارهای ناشایستی وادارد که با ارتکاب آن، پاداش فراوان و جاودانی خدا را از دست می‌دهید. پس آنچه نزد خدا است، بهتر و جاودانه‌تر است. و این بیانگر آن است که شایسته است بنده هرگاه انگیزه‌هایی او را به هوا پرستی فرا خواند ـ‌حال آنکه هوا پرستی برای او زیان آور است‌ـ خود را به یاد چیزهایی بیندازد که خداوند برای کسی آماده کرده است که نفس خود را از تبعیت از هوی و هوس باز می‌دارد، و رضای خدا را بر رضای خویشتن مقدم می‌نماید؛ زیرا این کار، به پیروی کردن از دستور خدا می‌انجامد، گرچه این امر بر انسان دشوار آید. سپس خداوند متعال آنها را به یاد حالت اولیه و دورانی می‌اندازد که هنوز هدایت نشده بودند، و می‌فرماید: ﴿كَذَٰلِكَ كُنتُم مِّن قَبۡلُ فَمَنَّ ٱللَّهُ عَلَيۡكُمۡ فَتَبَيَّنُوٓاْ﴾شما نیز قبلاً چنین بودید، پس خداوند بر شما منت نهاد. یعنی همان‌طور که شما را پس از گمراهی‌تان هدایت کرد، دیگران را نیز هدایت می‌کند؛ و همان‌طور که شما هدایت و روشنایی بصیرت را به تدریج به دست آوردید، برای کسانی دیگر نیز به دست می‌آید. پس چنانچه انسانی که اکنون د‌ر مرحلۀ تکامل به سر می‌برد به مرحلۀ قبلی خود که سرشار از نقصان بوده است نظر بیفکند، و با اقتضائات این حال و وضع با کسانی تعامل کند که حالشان همانند مرحلۀ نقصان وی می‌باشد، چنین نگرشی بزرگ‌ترین عامل است برای سود رساندن به این دسته از انسان‌ها و سود گرفتن از آنان است. به همین خاطر باری دیگر به دقت و امعان نظر دستور داد و فرمود: ﴿فَتَبَيَّنُوٓاْ﴾ تحقیق کنید. پس هرکس که برای جهاد و پیکار با دشمنان خدا بیرون رفته وبرای حمله بردن به آنها کاملاً آمادگی پیدا کرده است، باید در مورد کسی که به او سلام کرده است تحقیق نماید، هرچند که قرینۀ قوی وجود داشته باشد مبنی بر اینکه به خاطر کشته نشدن و ترس از جان خودش، سلام کرده است. این بدان معنی است که در هرکاری و در همۀ حالت‌ها که احتمال وقوع اشتباه در آن می‌باشد، باید بنده تحقیق نماید تا مسئله برای او روشن شود، و به حقیقت و رأی صواب راه یابد. ﴿إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِيرٗا﴾ بی‌گمان خداوند به آنچه می‌کنید، آگاه است. پس هریک را طبق نیت و عملی که انجام داده است، سزا و جزا می‌دهد. info
التفاسير: