クルアーンの対訳 - ダリー語対訳 - Muhammad Anwar Badakhshani

ページ番号:close

external-link copy
22 : 28

وَلَمَّا تَوَجَّهَ تِلۡقَآءَ مَدۡيَنَ قَالَ عَسَىٰ رَبِّيٓ أَن يَهۡدِيَنِي سَوَآءَ ٱلسَّبِيلِ

و وقتی‌که به طرف مدین متوجه شد، گفت: امید است که پروردگارم مرا به راه راست هدایت نماید. info
التفاسير:

external-link copy
23 : 28

وَلَمَّا وَرَدَ مَآءَ مَدۡيَنَ وَجَدَ عَلَيۡهِ أُمَّةٗ مِّنَ ٱلنَّاسِ يَسۡقُونَ وَوَجَدَ مِن دُونِهِمُ ٱمۡرَأَتَيۡنِ تَذُودَانِۖ قَالَ مَا خَطۡبُكُمَاۖ قَالَتَا لَا نَسۡقِي حَتَّىٰ يُصۡدِرَ ٱلرِّعَآءُۖ وَأَبُونَا شَيۡخٞ كَبِيرٞ

و هنگامی که به آب مدین رسید، بر آن گروهی از مردم را دید که به (مواشی) آب می‌دهند، و آن طرف دیگر دو زن را یافت که مواشی خود را باز می‌دارند. گفت: منظورتان از این کار چیست؟ گفتند: ما (مواشی خود را) آب نمی‌دهیم تا اینکه چوپانان (مواشی‌شان را) باز گردانند، و پدر ما پیرمرد بزرگ سال است. info
التفاسير:

external-link copy
24 : 28

فَسَقَىٰ لَهُمَا ثُمَّ تَوَلَّىٰٓ إِلَى ٱلظِّلِّ فَقَالَ رَبِّ إِنِّي لِمَآ أَنزَلۡتَ إِلَيَّ مِنۡ خَيۡرٖ فَقِيرٞ

پس موسی به (مواشی) آن دو آب داد، باز به سایه بازگشت و گفت: ای پروردگارم! من به آنچه از خیر که به سویم فرود آوردی، محتاجم. info
التفاسير:

external-link copy
25 : 28

فَجَآءَتۡهُ إِحۡدَىٰهُمَا تَمۡشِي عَلَى ٱسۡتِحۡيَآءٖ قَالَتۡ إِنَّ أَبِي يَدۡعُوكَ لِيَجۡزِيَكَ أَجۡرَ مَا سَقَيۡتَ لَنَاۚ فَلَمَّا جَآءَهُۥ وَقَصَّ عَلَيۡهِ ٱلۡقَصَصَ قَالَ لَا تَخَفۡۖ نَجَوۡتَ مِنَ ٱلۡقَوۡمِ ٱلظَّٰلِمِينَ

پس یکی از آن دو دختر درحالیکه با حیا گام برمی‌داشت به نزد او آمد (و) گفت: پدرم تو را دعوت می‌کند، تا مزد آب دادنِ (مواشی ما) را به تو دهد. پس چون موسی نزد او آمد و داستان را برای او حکایت کرد، گفت: نترس که از مردمان ظالم نجات یافتی. info
التفاسير:

external-link copy
26 : 28

قَالَتۡ إِحۡدَىٰهُمَا يَٰٓأَبَتِ ٱسۡتَـٔۡجِرۡهُۖ إِنَّ خَيۡرَ مَنِ ٱسۡتَـٔۡجَرۡتَ ٱلۡقَوِيُّ ٱلۡأَمِينُ

یکی از آن دو (دختر) گفت: ای پدر من! او را اجیر بگیر، بی‌گمان بهترین کسی است که به خدمت‌‌گیری (زیرا) هم شخص توانا (و هم) امین است. info
التفاسير:

external-link copy
27 : 28

قَالَ إِنِّيٓ أُرِيدُ أَنۡ أُنكِحَكَ إِحۡدَى ٱبۡنَتَيَّ هَٰتَيۡنِ عَلَىٰٓ أَن تَأۡجُرَنِي ثَمَٰنِيَ حِجَجٖۖ فَإِنۡ أَتۡمَمۡتَ عَشۡرٗا فَمِنۡ عِندِكَۖ وَمَآ أُرِيدُ أَنۡ أَشُقَّ عَلَيۡكَۚ سَتَجِدُنِيٓ إِن شَآءَ ٱللَّهُ مِنَ ٱلصَّٰلِحِينَ

(آن مرد کهن سال) گفت: من می‌خواهم یکی از این دو دخترانم را به نکاح تو درآورم، به شرط اینکه هشت سال خدمت مرا کنی، پس اگر ده سال را تمام کنی پس از (احسان) توست. من نمی‌خواهم (بر تو سخت‌گیرم و) تو را در مشقت اندازم. اگر الله بخواهد مرا از نیکان خواهی یافت. info
التفاسير:

external-link copy
28 : 28

قَالَ ذَٰلِكَ بَيۡنِي وَبَيۡنَكَۖ أَيَّمَا ٱلۡأَجَلَيۡنِ قَضَيۡتُ فَلَا عُدۡوَٰنَ عَلَيَّۖ وَٱللَّهُ عَلَىٰ مَا نَقُولُ وَكِيلٞ

(موسی) گفت: این پیمان میان من و تو است، البته هرکدام از این دو مدّت را ادا کردم، نباید تجاوزی بر من صورت گیرد. و الله بر آنچه می‌گوییم وکیل و گواه است. info
التفاسير: