در اینجا فرمود: ((لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَيْكُمْ حُجَّةٌ))؛ رو کردن به کعبۀ مشرّفه را برایتان مشروع نمودیم، تا زبان اهل کتاب و مشرکین را نسبت به شما کوتاه کنیم. چون اگر پیامبر همچنان به بیتالمقدس رو میکرد، حجت علیه او اقامه میشد؛ زیرا اهل کتاب در کتابهایشان مییابند که قبلۀ همیشگی و پایدار پیامبر، بیتالحرام است؛ و مشرکین نیز آن را یکی از افتخارات برجای مانده از آیین ابراهیم میدانند. و اگر محمد صلی الله علیه وسلم به این قبله رو نکند، بهانههای آنان شروع شده و میگویند: چگونه پیامبر صلی الله علیه وسلم ادعا میکند که بر دین ابراهیم و از فرزندان اوست، در صورتی که قبلۀ او را ترک کرده است؟ پس با رو کردن به قبله، هم بر اهل کتاب و هم بر مشرکین حجت اقامه شد و حجت و بهانۀ آنها بر پیامبر قطع گردید.
﴿إِلَّا ٱلَّذِينَ ظَلَمُواْ مِنۡهُمۡ﴾ بهجز کسانی از آنها که غیرمنصفانه و ظالمانه استدلال کرده و برای اثبات ادعای خویش، جز پیروی از خواستها و آرزوهای نفسانی خود، هیچ سندی ندارند. پس راهی برای قانع کردن چنین افرادی نیست. همچنین شبههای که آنان مطرح میکنند، از وجاهت و جایگاهی برخوردار نیست و نباید به آن بها داد. بنابراین خداوند فرمود: ﴿فَلَا تَخۡشَوۡهُمۡ﴾ پس، از آنها نترسید، چون حجتهایشان باطل است؛ و باطل خوار و بیارزش است؛ و اهلباطل نیز بیارزش و خوارند، به خلاف صاحب حق؛ زیرا حق، قدرت و عزتی دارد که موجب پیدایش خوف و خشیت در دل اهل آن میگردد. به همین جهت خداوند دستور داده است، که مؤمنان از او بترسند. ترس از خدا اساس هر خیر و برکتی است، پس هرکس از خدا نترسد، از سرپیچی و معصیت دست برنمیدارد و از دستورات او اطاعت نمیکند.
در جریان تغییر قبله [از بیتالمقدس] به سوی کعبه از طرف مسلمانان، فتنه و آشوب بزرگی روی داد؛ و اهل کتاب، منافقان و مشرکان به آن دامن زدند و در آن سخنها گفتند و شبهات فراوانی پیرامون آن مطرح کردند. بنابراین خداوند آن را به کاملترین صورت بیان کرد و با بهکار بردن تأکیدات فراوانی در این آیات، براین موضوع تأکید کرد.
1- از جملۀ این تأکیدها این است که خداوند، سه بار فرمان داد رو به سوی کعبه کنند، با اینکه یک بار کافی بود.
2- دستور و فرمان خدا یا برای پیامبر است و امت در آن داخل میباشد، و یا دستور به عموم امت است. اما در این آیه، پیامبر را به صورت ویژه امر نمود و فرمود: ﴿فَوَلِّ وَجۡهَكَ﴾ رو به آن کن. و در ﴿فَوَلُّواْ وُجُوهَكُمۡ﴾ تمام امت را به استقبال کعبه امر نمود.
3- خداوند همۀ بهانهها و دلایل باطلی را که اهل کینه و عناد ایراد کردند، رد نمود. و تمام شبهات مطرح شده را باطل کرد، همان طور که پیشتر توضیح آن گذشت.
4- او اهل کتاب را مأیوس کرد از اینکه پیامبر به قبلۀ آنان رو کند.
5- فرمود: ﴿وَإِنَّهُۥ لَلۡحَقُّ مِن رَّبِّكَ﴾ با اینکه فقط، خبر دادنِ پیامبر راستگو و بزرگوار کافی بود.
6- خداوند خبر داد-و او به امور پنهان آگاه است-که صحت و درست بودن این کار برای اهل کتاب ثابت است، اما آنها از روی علم و آگاهی، این گواهی دادن را پنهان میکنند.
و از آنجا که تغییر جهت قبله به سوی کعبه، برای ما نعمتی بزرگ بود و لطف و مهربانی خداوند نسبت به این امت، همواره رو به افزونی است و تمام احکام و قوانینی را که برای آنها مشروع کرده، در راستای برخورداری امت اسلامی از الطاف و برکات خداوند منان است، فرمود: ﴿وَلِأُتِمَّ نِعۡمَتِي عَلَيۡكُمۡ﴾ و تا نعمت خودم را بر شما کامل گردانم. نعمت اصلی؛ عبارت است از هدایت به سوی دین خدا از طریق فرستادن پیامبر و فرو فرستادن کتابش، سپس نعمتهای فراوان دیگرش که غیر قابل شمارشاند، این اصل را کامل میگردانند. زمانی که خداوند پیامبرش را مبعوث کرد، تا هنگامی که رحلتش از دنیا نزدیک شد، حالات و نعمتهای فراوانی را به او ارزانی داشت و به امت او نعمتی داد که با آن، نعمت خویش را بر پیامبر و امتش تمام و کامل گردانید، و خداوند این آیه را بر او نازل فرمود: ﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ نِعۡمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِينٗا﴾ [المائدة: 3] «امروز دینتان را برایتان کامل نمودم و نعمت خود را بر شما تمام کردم و اسلام را به عنوان دین برایتان پسندیدم». پس خداوند را بر فضل و بزرگواریاش سپاس و ستایش میکنیم، فضلی که نمیتوان آن را به حساب و شماره در آورد، تا چه رسد به اینکه بتوانیم شکر آن را به جای آوریم.
﴿وَلَعَلَّكُمۡ تَهۡتَدُونَ﴾ باشد که حق را بشناسید و به آن عمل کنید. پس خداوند متعال از سر مهربانی و لطفی که نسبت به بندگانش دارد، اسباب هدایت را برای آنها بسیار سهل و آسان کرده و آنهارا به در پیش گرفتن راههای هدایت آگاه نموده است و اسباب هدایت را برای آنان به طور کامل بیان فرموده است، بهگونهای که خداوند مخالفان حق را برمیانگیزد، تا در آن به مجادله بپردازند و از این طریق حق روشن میشود و نشانهها و معجزات الهی نمایان میگردد؛ و باطل بودنِ باطل، واضح گشته و معلوم میشود که باطل، حقیقتی ندارد.
و اگر باطل به مقابلۀ با حق برنمیخاست، چه بسا که برای بسیاری مردم بطلان باطل مشخص نمیگردید؛ زیرا از قدیم گفته شده است که هرچیز با مخالف و ضدش شناخته میشود. پس اگر شب نبود، برتری روز دانسته نمیشد و اگر زشتی وجود نداشت، ارزش «خوبی» درک نمیشد و اگر تاریکی نبود، فایدۀ نور دانسته نمیشد و اگر باطل نبود حق به صورت ظاهر، آشکار نمی گشت. پس خداوند را بر این نعمت بزرگ، سپاس میگوییم.