و (آن جوانان میان خود گفتند:) چون از آنان و از چیزهایی که به جز الله میپرستند کناره گرفتید، پس به آن غار جای گیرید تا پروردگارتان از رحمت خود بر شما بگستراند و در کارتان برای شما گشایش آماده سازد.
و آفتاب را میبینی که چون طلوع کند به طرف راست غارشان مائل میشود، و چون غروب کند از طرف چپشان میگذرد، در حالیکه آنان در گشادگی غار قرار داشتند، این از نشانههای الله است، الله هر كس را هدایت کند پس او راه یافته است، و هر که را گمراه کند، پس برای او دوست و راهنمایی نمییابی.
و گمان میکنی که آنان بیدارند، حال آنکه آنان خفتهاند. و ما آنان را به جانب راست و جانب چپ میگردانیدیم، و سگشان دو دستش در دهان غار گشاده بود، اگر به آنها مینگریستی از آنان میگریختی و البته از مشاهده آنها سینه ات از ترس و وحشت پر میشد.
و این چنین ایشان را بیدار کردیم تا از یکدیگر بپرسند. گویندهای از آنان گفت: چه مدتی (در این غار) بودید؟ گفتند: یک روز یا بخشی از روز؟ گفتند: پروردگارتان بهتر میداند که چقدر ماندهاید، پس کسی از خودتان را با این سکه نقره به شهر بفرستید، و باید ببیند کدامیک از آنان غذای پاکتر دارد، پس از آن خوردنی برایتان بیاورد. و باید (در رفت و آمد خود) دقت و احتیاط کند و هیچ کسی را دربارۀ شما آگاه نسازد.