அல்குர்ஆன் மொழிபெயர்ப்பு - பாரசீக மொழிபெயர்ப்பு - இமாம் ஸஃதி அவர்களின் அல் குர்ஆன் விளக்கவுரை

பக்க எண்:close

external-link copy
260 : 2

وَاِذْ قَالَ اِبْرٰهٖمُ رَبِّ اَرِنِیْ كَیْفَ تُحْیِ الْمَوْتٰی ؕ— قَالَ اَوَلَمْ تُؤْمِنْ ؕ— قَالَ بَلٰی وَلٰكِنْ لِّیَطْمَىِٕنَّ قَلْبِیْ ؕ— قَالَ فَخُذْ اَرْبَعَةً مِّنَ الطَّیْرِ فَصُرْهُنَّ اِلَیْكَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلٰی كُلِّ جَبَلٍ مِّنْهُنَّ جُزْءًا ثُمَّ ادْعُهُنَّ یَاْتِیْنَكَ سَعْیًا ؕ— وَاعْلَمْ اَنَّ اللّٰهَ عَزِیْزٌ حَكِیْمٌ ۟۠

سپس دلایل کمال قدرت خویش و دلایل حشر و جزا را بیان نمود و فرمود: ﴿أَوۡ كَٱلَّذِي مَرَّ عَلَىٰ قَرۡيَةٖ ...﴾ این دو دلیل بزرگ در دنیا و قبل از آخرت، مشاهده شده و بر وجود رستاخیز و سزا و جزا، دلالت می‎نمایند. طبق قول صحیح یکی از آن را خداوند به دست کسی اجرا نمود که در رستاخیز تردید داشت، همان‌طور که آیۀ کریمه بر صحت این مطلب دلالت می‎نماید. و دلیل دیگر را بر دست خلیل خود -ابراهیم- اجرا نمود، همان طور که دلیل گذشتۀ توحید را بر دست او اجرا نمود. پس این مرد از کنار دهکده‎ای گذر کرد که ویران شده، و سقف خانه‎ها بر پایه‎های آن واژگون شده بود، و ساکنان آن مرده بودند، و آثاری از آبادانی در آن دیده نمی‌شد. پس او در حالتی که شک و تردید وی را فرا گرفته بود، گفت: ﴿قَالَ أَنَّىٰ يُحۡيِۦ هَٰذِهِ ٱللَّهُ بَعۡدَ مَوۡتِهَا﴾ چگونه خداوند [اهل] این [ویرانه] را زنده می‎گرداند؟! چرا که او بعید می‌دانست چنین چیزی صورت بگیرد؛ یعنی ایشان زنده شدن آن [روستا و اهالی آن] را با آن حالتی که در آن به‌سر می‌بردند، بعید می‌دانست، و در آن لحظه به قلبش خطور کرد که زنده شدن هر چیز دیگری که حالتی همانند حالت روستای مذکور و اهالی آن را داشته باشد، بعید می‌باشد. و خداوند خواست نسبت به او و سایر مردم مهربانی نماید، پس او را صد سال میراند، و او الاغی را به همراه داشت و خداوند خرش را هم همراه او میراند، و خوراک و نوشیدنی را نیز به همراه داشت که خداوندخوراک و نوشیدنی او را به همان حالت در این مدت طولانی نگاه داشت. پس وقتی که صد سال گذشت، خداوند او را برانگیخت، و زنده گرداند و فرمود: ﴿كَمۡ لَبِثۡتَۖ قَالَ لَبِثۡتُ يَوۡمًا أَوۡ بَعۡضَ يَوۡمٖ﴾ چقدر مانده‎ای؟ گفت: یک روز یا قسمتی از یک روز در این حالت مانده‎ام، و این برحسب گمان او بود. خداوند فرمود: ﴿بَل لَّبِثۡتَ مِاْئَةَ عَامٖ ﴾ بلکه صد سال در این حالت مانده‎ای و ظاهراً این سؤال و جواب‌ها توسط یکی از پیامبران ارائه شده است. و از کمال رحمت و مهربانی خدا به او و بر مردم این بود که معجزه را به طور عیان به وی نشان داد، تا قانع شود. و بعد از این که دانست او مرده است و خدا او را زنده گردانده است، به او گفته شد: ﴿فَٱنظُرۡ إِلَىٰ طَعَامِكَ وَشَرَابِكَ لَمۡ يَتَسَنَّهۡ﴾ به غذا و نوشیدنی‌ات بنگر که تغییر نکرده است؛ یعنی در این مدت طولانی تغییر نکرده است، و این از نشانه‎های قدرت خداست؛ زیرا مفسرین بیان کرده‎‎اند که غذا و نوشیدنی‌اش میوه و آب میوه بوده است که دیری نمی‎پاید، تغییر می‎کند. اما خداوند آن را صد سال محافظت کرد. و به او گفته شد: ﴿وَٱنظُرۡ إِلَىٰ حِمَارِكَ﴾ به خرت بنگر. که تکه‎تکه و متلاشی شده است، و استخوان‎هایش پودر گشته است. ﴿وَٱنظُرۡ إِلَى ٱلۡعِظَامِ كَيۡفَ نُنشِزُهَا﴾ و به استخوانها بنگر که چگونه بعضی را بر بالای بعضی قرار داده و برخی را با برخی دیگر پیوند می‎دهیم، پس از اینکه از هم جدا شده‎بودند. ﴿ثُمَّ نَكۡسُوهَا لَحۡمٗا﴾ و پس از پیوند دادن، آن را با گوشت می‎پوشانیم، سپس زندگی را به آن باز می‎گردانیم. ﴿فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُۥ﴾ پس وقتی با چشم خود دید به طوری که هیچ شک و تردیدی در آن راه نمی‌یافت، ﴿قَالَ أَعۡلَمُ أَنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ﴾ گفت: می‎دانم که خداوند بر هر چیزی تواناست. پس او به توانایی بی‌حد و مرز خداوند اعتراف کرد، و نشانه‎ای نیز برای مردم گردید، چون آنها مرگ او و مردن خرش را دیدند، سپس این نشانۀ بزرگ را مشاهده کردند. این است سخن درست در مورد آن مرد. بسیاری از مفسران می‌گویند: «آن مرد، مرد مؤمنی بوده، و یا یکی از پیامبران بوده است، «عزیر» یا پیامبری دیگر بوده است. و ﴿أَنَّىٰ يُحۡيِۦ هَٰذِهِ ٱللَّهُ بَعۡدَ مَوۡتِهَا﴾ یعنی این روستا بعد از آنکه ویران شده است، چگونه آباد می‌گردد؟! و خداوند او را میراند تا به وی نشان دهد که چگونه آن را به وسیلۀ مردم آباد می‌گرداند، و در طول صد سال، بعد از آنکه ویران شده بود؛ مردم به آن بازگشتند و آبادش کردند». البته نه لفظ این آیه بر این سخن دلالت می‌کند ـ بلکه منافی آن نیز می‌باشد ـ و نه معنی آیه بر آن دلالت می‌نماید؛ زیرا چه نشانه و دلیلی در آباد شدن شهرهای ویران وجود دارد؟ و این چیزی است که همواره مشاهده می‎شود و شهرها و مسکن‎هایی آباد می‎گردند، و شهرها و مسکن‎های دیگری ویران می‎شوند، بلکه نشانه و معجزۀ بزرگ در این است که آن مرد پس از مرگ، زنده شد و الاغش نیز زنده گردید، و خوراک ونوشیدنی او بدون اینکه متعفن شود و تغییر کند، سالم باقی ماند. سپس سخن خداوند که می‌فرماید: ﴿فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُۥ﴾ بیانگر آن است که موضوع برای او روشن نگردید مگر پس از اینکه این حالت را مشاهده کرد که بر کمال قدرت خدا دلالت ‎نمود. و اما دلیل دیگر، این بود که ابراهیم از خداوند خواست تا به او نشان دهد مردگان را چگونه زنده می‎گرداند. خداوند به او فرمود: ﴿قَالَ أَوَ لَمۡ تُؤۡمِن﴾ آیا ایمان نداری؟ این پرسش بدان جهت بود تا شبهه را از خلیل خود دور نماید. ﴿قَالَ﴾ ابراهیم گفت: ﴿بَلَىٰ﴾ آری، ای پروردگار! من ایمان دارم که تو بر هر چیزی توانا هستی، ومردگان را زنده می‎گردانی، و بندگان را سزا و جزا می‎دهی، اما می‎خواهم دلم آرام گیرد، و به یقین محض برسم. خداوند به منظور تکریم او، و از روی رحمت خود نسبت به بندگان، دعای او را پذیرفت. ﴿قَالَ فَخُذۡ أَرۡبَعَةٗ مِّنَ ٱلطَّيۡرِ﴾گفت: چهار تا از پرندگان را بگیر. و بیان نکرد که چه پرندگانی باشند؛ پس معجزه با هر نوعی از پرندگان حاصل می‎شود، و مقصود، حصول معجزه است. ﴿فَصُرۡهُنَّ إِلَيۡكَ﴾ و آنها را ذبح و تکه‌تکه کن، و با یکدیگر مخلوط نما.﴿ثُمَّ ٱجۡعَلۡ عَلَىٰ كُلِّ جَبَلٖ مِّنۡهُنَّ جُزۡءٗا ثُمَّ ٱدۡعُهُنَّ يَأۡتِينَكَ سَعۡيٗاۚ وَٱعۡلَمۡ أَنَّ ٱللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٞ﴾ و ابراهیم چنین کرد، و اجزای آنها را جداجدا بر سر کوه‌هایی که اطراف او بود، گذاشت، و هر پرنده‎ای را به اسمش صدا زد، و پرندگان به سوی او آمدند؛ یعنی با شتاب به سوی او آمدند؛ زیرا سعی؛ یعنی شتاب. و منظور این نیست که پرندگان با پاهایشان به سوی او آمدند، بلکه پرندگان در حالی که پرواز می‎کردند به سوی او آمدند؛ یعنی به کامل‌ترین صورتِ زنده بودن [به نزدش آمدند]. و پرندگان را برای این منظور انتخاب نمود، چون زنده کردن آنها کامل‌تر و روشن‎تر از دیگر حیوانات است، و نیز هر شک و گمانی را که بسا برای انسان‎های باطل‌اندیش و پوچ‎گرا پیش می‎آید، از بین می‌برد. پس چهار پرندۀ متنوع را تکه تکه کرد، و آنها را بر سر کوه‌هایی قرار داد، تا آشکارا و از دور و نزدیک مشاهده شوند. و او پرندگان را از خودش زیاد دور کرد، تا کسی گمان نبرد که حیله‎ای به کار برده است، و نیز خداوند به او دستور داد تا آنها را صدا کند، و پرندگان با شتاب به سوی او آمدند. پس این بزرگ‌ترین دلیل بر کمال قدرت و حکمت الهی است. و نیز بیانگر آن است که کمال قدرت خداوند و حکمت و عظمت و گستردگی فرمانروایی او و کمال عدل و فضل او، در رستاخیز برای بندگان آشکار می‎شود. info
التفاسير:

external-link copy
261 : 2

مَثَلُ الَّذِیْنَ یُنْفِقُوْنَ اَمْوَالَهُمْ فِیْ سَبِیْلِ اللّٰهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ اَنْۢبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِیْ كُلِّ سُنْۢبُلَةٍ مِّائَةُ حَبَّةٍ ؕ— وَاللّٰهُ یُضٰعِفُ لِمَنْ یَّشَآءُ ؕ— وَاللّٰهُ وَاسِعٌ عَلِیْمٌ ۟

این تحریک و تشویق بزرگی است از جانب خدا برای بندگان، تا مال‌هایشان را در راه او صرف نمایند، و اینکه صرف کردن اموال، راه رسیدن به خداست. و این شامل صرف اموال برای پیشرفت علوم مفید، و کسب آمادگی برای جهاد، مجهز کردن مجاهدین، و تمام پروژه و طرح‎های خیریه‌ای است که برای مسلمین مفیدند. و انفاق کردن بر نیازمندان و فقرا و بینوایان در مراتب بعدی قرار می‌گیرد، اما گاهی با انفاق در راه خدا هر دو کار انجام می‎شود؛ زیرا چنین انفاقی هم باعث رفع نیازمندی‌ها می‎گردد و هم باعث انجام امر خیر و طاعت پروردگار. پس پاداش این‌گونه نفقات، هفتصد برابر و یا بیشتر از آن است. بنابراین فرمود: ﴿وَٱللَّهُ يُضَٰعِفُ لِمَن يَشَآءُ﴾ و این برحسب ایمان و اخلاص کاملی است که در قلب انفاق کننده و در ثمرات و فواید انفاق او قرار دارد؛ زیرا انفاق در بعضی از راه‌های خیر منافع و مصالح گوناگونی را در پی دارند، و پاداش از نوع عمل خواهد بود. سپس پاداشی دیگر را برای کسانی که در راه خدا انفاق کرده‌اند، بیان می‎کند. انفاقی که همراه با تمام شرایط آن انجام گرفته و موانع آن منتفی شده است. و آنها پس از انفاق، بر کسی منت نمی‎نهند، و نعمت‎ها را برنمی‎شمارند، و کسی را با زبان و کردار آزار نمی‎دهند. این گروه ﴿لَّهُمۡ أَجۡرُهُمۡ عِندَ رَبِّهِمۡ﴾ بر اساس نفقه و بخشش‌هایی که انجام می‌دهند، و بر اساس سود و منفعتی که می‌رساند، و بر اساس فضل خدا که ما فوق نفقات و فضل انان است، پاداششان نزد پروردگارشان [محفوظ] است، ﴿وَلَا خَوۡفٌ عَلَيۡهِمۡ وَلَا هُمۡ يَحۡزَنُونَ﴾ و آنان بر گذشته غم نمی‌خورند، و نسبت به آینده هم ترس و واهمه‌ای ندارند. پس به مطلوب و مقصود خود دست یافته، و مکروهات و ناگواری‌ها از آنان دور می‌گردد. info
التفاسير:

external-link copy
262 : 2

اَلَّذِیْنَ یُنْفِقُوْنَ اَمْوَالَهُمْ فِیْ سَبِیْلِ اللّٰهِ ثُمَّ لَا یُتْبِعُوْنَ مَاۤ اَنْفَقُوْا مَنًّا وَّلَاۤ اَذًی ۙ— لَّهُمْ اَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ ۚ— وَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُوْنَ ۟

این تحریک و تشویق بزرگی است از جانب خدا برای بندگان، تا مال‌هایشان را در راه او صرف نمایند، و اینکه صرف کردن اموال، راه رسیدن به خداست. و این شامل صرف اموال برای پیشرفت علوم مفید، و کسب آمادگی برای جهاد، مجهز کردن مجاهدین، و تمام پروژه و طرح‎های خیریه‌ای است که برای مسلمین مفیدند. و انفاق کردن بر نیازمندان و فقرا و بینوایان در مراتب بعدی قرار می‌گیرد، اما گاهی با انفاق در راه خدا هر دو کار انجام می‎شود؛ زیرا چنین انفاقی هم باعث رفع نیازمندی‌ها می‎گردد و هم باعث انجام امر خیر و طاعت پروردگار. پس پاداش این‌گونه نفقات، هفتصد برابر و یا بیشتر از آن است. بنابراین فرمود: ﴿وَٱللَّهُ يُضَٰعِفُ لِمَن يَشَآءُ﴾ و این برحسب ایمان و اخلاص کاملی است که در قلب انفاق کننده و در ثمرات و فواید انفاق او قرار دارد؛ زیرا انفاق در بعضی از راه‌های خیر منافع و مصالح گوناگونی را در پی دارند، و پاداش از نوع عمل خواهد بود. سپس پاداشی دیگر را برای کسانی که در راه خدا انفاق کرده‌اند، بیان می‎کند. انفاقی که همراه با تمام شرایط آن انجام گرفته و موانع آن منتفی شده است. و آنها پس از انفاق، بر کسی منت نمی‎نهند، و نعمت‎ها را برنمی‎شمارند، و کسی را با زبان و کردار آزار نمی‎دهند. این گروه ﴿لَّهُمۡ أَجۡرُهُمۡ عِندَ رَبِّهِمۡ﴾ بر اساس نفقه و بخشش‌هایی که انجام می‌دهند، و بر اساس سود و منفعتی که می‌رساند، و بر اساس فضل خدا که ما فوق نفقات و فضل انان است، پاداششان نزد پروردگارشان [محفوظ] است، ﴿وَلَا خَوۡفٌ عَلَيۡهِمۡ وَلَا هُمۡ يَحۡزَنُونَ﴾ و آنان بر گذشته غم نمی‌خورند، و نسبت به آینده هم ترس و واهمه‌ای ندارند. پس به مطلوب و مقصود خود دست یافته، و مکروهات و ناگواری‌ها از آنان دور می‌گردد. info
التفاسير:

external-link copy
263 : 2

قَوْلٌ مَّعْرُوْفٌ وَّمَغْفِرَةٌ خَیْرٌ مِّنْ صَدَقَةٍ یَّتْبَعُهَاۤ اَذًی ؕ— وَاللّٰهُ غَنِیٌّ حَلِیْمٌ ۟

خداوند برای احسان چهار مرتبه بیان کرد، بالاترین مقام احسان، انفاقی است که از نیت صالح سرچشمه گرفته باشد، و انفاق کننده به دنبال آن منت نگذارد، و اذیت نکند. پس از آن سخن نیکو قرار دارد؛ و آن نیکوکاری با زبان در ابعاد مختلف آن است که باعث خوشحالی مسلمان می‎گردد، و اگر چیزی نداشته باشد از سائل عذرخواهی می‌کند. و سوم نیکوکاری از طریق گذشت و بخشیدن کسی است که با زبان یا با عمل، به آدمی بدی کرده است. و مراحل دوم و سوم از مرحلۀ چهارم بهتر و سودمندترند. مرحلۀ چهارمی که عبارت است از اینکه صدقه دهنده به دنبال صدقه دادن، صدقه ‎گیرنده را اذیت ‎کند و با اینکار، نیکوکاری خود را مکدّر نموده، و خوب و بد را باهم در‌آمیزد. پس خیر خالص ـ گرچه در سطح پایین‎تری باشد ـ از کار خیری که با کار بد مخلوط شده باشد، بهتر است، گرچه آن کار خیر که با کار بد مخلوط شده است، برتر و مهم‌تر باشد. و این، بر حذر داشتن بزرگی است برای کسی که صدقه می‎دهد، اما صدقه‌اش اذیت و آزار را درپی دارد. همان‌طور که افراد احمق و نادان، وقتی که به کسی صدقه‎ای بدهند، او را اذیت می‎کنند. ﴿وَٱللَّهُ﴾ و خداوند تعالی،﴿غَنِيٌّ﴾ از تمام بندگانش و از صدقه‎هایشان بی‎نیاز است، ﴿حَلِيمٞ﴾ و علی رغم کمال غنا و بی‎نیازی و فراوانی بخشش‌هایش، نسبت به گناهکاران بردبار است، و فوری آنها را به سزای اعمالشان گرفتار نمی‎کند، بلکه از آنها می‎گذرد و به آنها روزی می‎دهد و خیر خویش را برآنان ارزانی می‎دارد، در حالی که آنها با انجام گناه و معصیت، با او مبارزه می‎کنند. info
التفاسير:

external-link copy
264 : 2

یٰۤاَیُّهَا الَّذِیْنَ اٰمَنُوْا لَا تُبْطِلُوْا صَدَقٰتِكُمْ بِالْمَنِّ وَالْاَذٰی ۙ— كَالَّذِیْ یُنْفِقُ مَالَهٗ رِئَآءَ النَّاسِ وَلَا یُؤْمِنُ بِاللّٰهِ وَالْیَوْمِ الْاٰخِرِ ؕ— فَمَثَلُهٗ كَمَثَلِ صَفْوَانٍ عَلَیْهِ تُرَابٌ فَاَصَابَهٗ وَابِلٌ فَتَرَكَهٗ صَلْدًا ؕ— لَا یَقْدِرُوْنَ عَلٰی شَیْءٍ مِّمَّا كَسَبُوْا ؕ— وَاللّٰهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْكٰفِرِیْنَ ۟

سپس به شدت از منت نهادن و اذیت کردن، نهی کرد، و برای آن مثالی بیان نمود و فرمود: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تُبۡطِلُواْ صَدَقَٰتِكُم بِٱلۡمَنِّ وَٱلۡأَذَىٰ...﴾ خداوند در این آیات سه مثال زده است، مثالی برای کسی که مال خود را در جهت طلب رضای خدا، انفاق می‎نماید، و به دنبال انفاق، بر کسی منت نمی‎گذارد، و کسی را اذیت نمی‎کند. و مثالی برای کسی که به دنبال انفاق خود، منت می‎نهد، و آزار می‎رساند، و مثالی برای ریاکاران. اما گروه اول از آنجا که انفاقشان مقبول واقع شده است، چندین برابر پاداش داده می‎شوند، چون انفاق آنها از ایمان و اخلاص کامل سرچشمه گرفته است: ﴿ٱبۡتِغَآءَ مَرۡضَاتِ ٱللَّهِ وَتَثۡبِيتٗا مِّنۡ أَنفُسِهِمۡ﴾ یعنی برای طلب خشنودی خدا و درحالی که بر بخشندگی و نیکوکاری و صداقت پا برجا هستند، انفاق می‎کنند. پس این کار ﴿كَمَثَلِ جَنَّةِۢ بِرَبۡوَةٍ﴾ مانند باغی است که در جای بلندی قرار دارد، و خورشید به آن می‌تابد، و باد به خوبی بر آن می‎وزد، و از آب فراوانی برخوردار است. و اگر باران فراوان و رگبار به آن نرسد، باران خفیفی به آن می‎رسد، و این، برای باروری باغ، کافی است، چون زمین آن خوب و حاصلخیز است، و تمام اسباب برای رشد و شکوفایی و میوه دادن آن، موجود است. بنابراین﴿فَ‍َٔاتَتۡ أُكُلَهَا ضِعۡفَيۡنِ﴾ دو برابر میوه می‎دهد. و باغی که این‌گونه باشد، همۀ مردم در طلب آنند. بنابراین کار خوب، در برترین جایگاه قرار دارد. و اما کسی که انفاق نماید، سپس به دنبال بخشیدن دارایی خود، منت نهد و آزار رساند، یا کاری کند که آن عمل را باطل ‎نماید، چنین فردی مانند صاحب این باغ است که گردبادی بر آن بوزد،﴿فِيهِ نَارٞ فَٱحۡتَرَقَتۡ﴾ که در آن آتشی باشد و باغ را بسوزاند، و صاحب باغ، دارای فرزندانی ضعیف باشد، و خودش نیز بر اثر پیری، ناتوان باشد؛ پس چنین حالتی از بدترین حالت‎هاست. بنابراین، این مثال را چنین آغاز کرد: ﴿أَيَوَدُّ أَحَدُكُمۡ﴾ استفهام، ناگواری آن حالت را برای مخاطبان بیشتر روشن می‌کند؛ یعنی آیا کسی از شما دوست دارد که چنین باشد؟ زیرا تلف شدن ناگهانی باغ، بعد از اینکه درختان آن شکوفا شده و میوه‎های آن رسیده باشند، مصیبت بزرگی است. پس این فاجعه ـ در حالی که صاحب باغ، ضعیف و ناتوان است و دارای فرزندانی کوچک و ضعیف است و نمی‎توانند او را یاری کنند، بلکه خود باید مخارج فرزندان را متقبل شود ـ با دیگر مصایب تفاوت دارد. پس کسی که عملی را برای خدا انجام داده، سپس عمل خود را با امری که با آن منافی است، باطل نماید، مانند صاحب باغ است که در اوج نیازمندی، چنین چیزی برای او پیش ‎آید. مثال سوم؛ مثال کسی است که عملی را به منظور تظاهر و خودنمایی انجام می‎دهد، و به خدا ایمان ندارد، و به ثواب و پاداش او چشم ندوخته است، خداوند قلب او را به سنگ سخت و لغزنده‎ای تشبیه کرده است که بر آن خاک قرار دارد، و بیننده گمان می‎برد اگر بر این سنگ باران ببارد مانند زمین‎های حاصلخیز سبز می‎شود، اما وقتی باران شدیدی بر آن سنگ ببارد، خاک‌هایی که روی آن قرار دارد، شسته شده و فقط سنگ صاف و سخت باقی می‌ماند. و این مثالی است برای قلب ریاکار که در آن ایمان وجود ندارد، و همچون سنگ خارایی است که نرم نمی‎شود، و فروتن نمی‎گردد. پس اعمال و نفقه‎های او، اساس و زیرساختی ندارد که برآن قرار گیرد، و پایانی ندارد که به آن منتهی شود، بلکه هرکاری را که می‎کند، باطل است؛ چون شرایط پذیرفته شدن در آن وجود ندارد. و در مثال قبل، هرچند که شرط پذیرفته شدن عمل موجود بود، اما عمل مورد قبول واقع نمی‌شود؛ چرا که مانعی بر سر راه پذیرفته شدن آن وجود دارد. مثال اول؛ مثال عمل مقبول است، و چندین برابر به آن پاداش داده می‎شود؛ چون شرط پذیرفته شدن که ایمان و اخلاص و ثبات است، در آن وجود دارد، و موانعی که عمل را فاسد می‎گرداند، درآن منتفی هستند. و این مثال‌های سه گانه بر تمام انجام دهندگان اعمال انطباق پیدا می‎نمایند، پس بنده باید خود و دیگران را با این میزان‎های عادلانه و با این مثال‌ها بسنجد. ﴿وَتِلۡكَ ٱلۡأَمۡثَٰلُ نَضۡرِبُهَا لِلنَّاسِۖ وَمَا يَعۡقِلُهَآ إِلَّا ٱلۡعَٰلِمُونَ﴾ و این مثال‌ها را برای مردم بیان می‎داریم، و جز دانایان آن را نمی‎فهمند. info
التفاسير: