पवित्र कुरअानको अर्थको अनुवाद - फारसी भाषामा : तफ्सीर साअ्दी ।

رقم الصفحة:close

external-link copy
44 : 12

قَالُوْۤا اَضْغَاثُ اَحْلَامٍ ۚ— وَمَا نَحْنُ بِتَاْوِیْلِ الْاَحْلَامِ بِعٰلِمِیْنَ ۟

و ﴿قَالُوٓاْ أَضۡغَٰثُ أَحۡلَٰمٖ﴾ گفتند: اینها خواب‌های آشفته و پریشان هستند که تعبیری ندارند. و آنان به طور قطع و یقین چیزی را گفتند که آن را نمی‌دانستند، و به گونه‌ای برای خود عذر آوردند که در واقع عذر آنان قابل قبول نیست. پس گفتند: ﴿وَمَا نَحۡنُ بِتَأۡوِيلِ ٱلۡأَحۡلَٰمِ بِعَٰلِمِينَ﴾ و ما از تعبیر خواب‌های آشفته آگاه نیستیم. ما فقط خواب‌های واقعی را تعبیر می‌کنیم، اما خیالات و خواب‌های آشفته‌ای را که از سوی شیطان یا خیالات انسان است، تعبیر نمی‌کنیم. پس آنها تعبیر خوابش را ندانستند، و معتقد بودند خواب و خیال آشفته است. و به خود می‌بالیدند، زیرا نگفتند: تعبیر آن را نمی‌دانیم، و این برای اهل دین و خرد شایسته نیست. و این از لطف خدا نسبت به یوسف ـ علیه السلام ـ بود؛ زیرا اگر ابتدا یوسف آن را تعبیر می‌کرد ـ قبل از اینکه پادشاه آن را بر بزرگان قوم خود و دانشمندان ارائه کند و آنها از تعبیر آن عاجز بمانند ـ یوسف چنین جایگاهی نمی‌داشت. اما وقتی که پادشاه خواب را بر آنان عرضه کرد و آنها از تعبیر آن درماندند و پادشاه به آن خواب خیلی اهمیت می‌داد، یوسف آن را تعبیر کرد و جایگاه بزرگی نزد آنان کسب نمود. و این جریان، همانند آشکار شدن برتری آدم به‌وسیلۀ علم بر فرشتگان بود؛ زیرا خداوند پرسشی را بر آنان عرضه کرد، اما جوابش را ندانستند. سپس از آدم پرسید، و او نام هر چیزی‌را به آنان آموخت، و با این، برتری آدم ثابت شد. و همان‌طور که خداوند متعال فضل و برتری پیامبر خود محمد صلی الله علیه وسلم را در روز قیامت اظهار می‌نماید، به گونه‌ای که به مردم الهام می‌کند که از آدم شفاعت جویند، سپس از ابراهیم، سپس از موسی و سپس از عیسی ـ‌علیهم السلام‌ـ اما همگی عذر می‌آورند. سپس مردم پیش محمد صلی الله علیه وسلم می‌آیند و او می‌فرماید: «من می‌توانم شفاعت کنم، من می‌توانم شفاعت کنم.» و پیامبر برای همۀ مردم شفاعت می‌نماید و به آن مقام محمود و ستوده می‌رسد که پیشینیان و پسینیان به آن رشک می‌برند. پس پاک است خداوندی که مهربانی‌های او فراوان است، و نیکی و احسانش را به خواص و برگزیدگان و دوستانش عطا می‌کند. info
التفاسير:

external-link copy
45 : 12

وَقَالَ الَّذِیْ نَجَا مِنْهُمَا وَادَّكَرَ بَعْدَ اُمَّةٍ اَنَا اُنَبِّئُكُمْ بِتَاْوِیْلِهٖ فَاَرْسِلُوْنِ ۟

﴿وَقَالَ ٱلَّذِي نَجَا مِنۡهُمَا﴾ و یکی از آن دو جوان که نجات یافته بود؛ و او همان کسی بود که در خواب دیده بود به قصد درست کردن شراب، انگور می‌فشارد، و یوسف وی را سفارش کرده بود که او را نزد سرورش یاد کند. ﴿وَٱدَّكَرَ بَعۡدَ أُمَّةٍ﴾ و پس از گذشت سالیانی، تعبیر یوسف و سفارش او را به یاد آورد، و دانست که یوسف می‌تواند این خواب را تعبیر کند. بنابراین گفت: ﴿أَنَا۠ أُنَبِّئُكُم بِتَأۡوِيلِهِۦ فَأَرۡسِلُونِ﴾ من شما را از تعبیر آن خبر می‌دهم، پس مرا به سوی یوسف بفرستید، تا از او دربارۀ این خواب بپرسم. info
التفاسير:

external-link copy
46 : 12

یُوْسُفُ اَیُّهَا الصِّدِّیْقُ اَفْتِنَا فِیْ سَبْعِ بَقَرٰتٍ سِمَانٍ یَّاْكُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجَافٌ وَّسَبْعِ سُنْۢبُلٰتٍ خُضْرٍ وَّاُخَرَ یٰبِسٰتٍ ۙ— لَّعَلِّیْۤ اَرْجِعُ اِلَی النَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَعْلَمُوْنَ ۟

و آنها او را فرستادند و پیش یوسف آمد، و یوسف او را به خاطر فراموش کردن و از ‌یاد بردن سفارشش سرزنش نکرد، بلکه به خواسته‌اش گوش فراداد و پاسخ او را گفت. آن مرد گفت: ﴿يُوسُفُ أَيُّهَا ٱلصِّدِّيقُ﴾ یوسف! ای بسیار راستگو و راستکار! ﴿أَفۡتِنَا فِي سَبۡعِ بَقَرَٰتٖ سِمَانٖ يَأۡكُلُهُنَّ سَبۡعٌ عِجَافٞ وَسَبۡعِ سُنۢبُلَٰتٍ خُضۡرٖ وَأُخَرَ يَابِسَٰتٖ لَّعَلِّيٓ أَرۡجِعُ إِلَى ٱلنَّاسِ لَعَلَّهُمۡ يَعۡلَمُونَ﴾ دربارۀ هفت گاو فربه‌ای که هفت گاو لاغر آنها را می‌خورند؛ و هفت خوشۀ سبز و هفت خوشۀ خشک، به ما پاسخ بده، تا اینکه به سوی مردم برگردم.امید است آنان بدانند، چون آنها چشم به راه تعبیر این خواب هستند و برایشان بسیار مهم است. info
التفاسير:

external-link copy
47 : 12

قَالَ تَزْرَعُوْنَ سَبْعَ سِنِیْنَ دَاَبًا ۚ— فَمَا حَصَدْتُّمْ فَذَرُوْهُ فِیْ سُنْۢبُلِهٖۤ اِلَّا قَلِیْلًا مِّمَّا تَاْكُلُوْنَ ۟

پس یوسف هفت گاو چاق و هفت خوشۀ سبز را تعبیر کرد که آنها هفت سال آباد هستند؛ و هفت گاو لاغر و هفت خوشۀ خشک را چنین تعبیر کرد که سال‌های خشک هستند. و شاید دلیل تعبیر یوسف این باشد که وجود کشت و زرع، به سالِ خوش بستگی دارد؛ و هرگاه سالی خوش در پیش باشد، کشتزارها قوی و زیبا و با برکت شده و محصول آن زیاد می‌شود، اما در خشکسالی برعکس خواهد بود. واغلب به وسیلۀ گاو، زمین را شخم می‌زنند؛ و هم به وسیلۀ گاو، زمین آبیاری می‌شود. وخوشه‌ها بزرگ‌ترین و بهترین غذا هستند. و خواب را این‌گونه تعبیر کرد، چون بین خواب و تعبیرش مناسبت وجود دارد، پس هم خواب را تعبیر کرد و هم به کارهایی که باید انجام گردد و تدابیری که باید در سال‌های آباد برای مقابله با خشکسالی اتخاذ شود، اشاره نمود و گفت: ﴿تَزۡرَعُونَ سَبۡعَ سِنِينَ دَأَبٗا﴾ هفت سال پیاپی کشت کنید، ﴿فَمَا حَصَدتُّمۡ فَذَرُوهُ فِي سُنۢبُلِهِۦٓ﴾ و آنچه را از آن کشتزارها درو کردید، در خوشه‌اش بگذارید؛ چون بهتر باقی می‌ماند، و کمتر کسی به آن توجه می‌نماید.﴿إِلَّا قَلِيلٗا مِّمَّا تَأۡكُلُونَ﴾ و در این سال‌های آباد، به اندازه و از روی تدبیر و به صورت حساب شده بخورید. و کمتر بخورید و بخش اعظم را انبار و ذخیره کنید. info
التفاسير:

external-link copy
48 : 12

ثُمَّ یَاْتِیْ مِنْ بَعْدِ ذٰلِكَ سَبْعٌ شِدَادٌ یَّاْكُلْنَ مَا قَدَّمْتُمْ لَهُنَّ اِلَّا قَلِیْلًا مِّمَّا تُحْصِنُوْنَ ۟

﴿ثُمَّ يَأۡتِي مِنۢ بَعۡدِ ذَٰلِكَ﴾ پس از آن هفت سالِ خوش و خرم، ﴿سَبۡعٞ شِدَادٞ﴾ هفت سالِ سخت و خشک درمی‌رسد، ﴿يَأۡكُلۡنَ مَا قَدَّمۡتُمۡ لَهُنَّ﴾ که همۀ آنچه را که ذخیره کرده‌اید -گرچه زیاد هم باشد- مصرف می‌کند، ﴿إِلَّا قَلِيلٗا مِّمَّا تُحۡصِنُونَ﴾ مگر اندکی از آنچه که نگاه می‌دارید. info
التفاسير:

external-link copy
49 : 12

ثُمَّ یَاْتِیْ مِنْ بَعْدِ ذٰلِكَ عَامٌ فِیْهِ یُغَاثُ النَّاسُ وَفِیْهِ یَعْصِرُوْنَ ۟۠

﴿ثُمَّ يَأۡتِي مِنۢ بَعۡدِ ذَٰلِكَ﴾ سپس بعد از آن سال‌های خشک و سخت، ﴿عَامٞ فِيهِ يُغَاثُ ٱلنَّاسُ وَفِيهِ يَعۡصِرُونَ﴾ سالی می‌آید که مردم از نعمت باران برخوردار می‌شوند، و شیرۀ [میوه‌جات] را می‌فشرند؛ یعنی باران و سیل در آن سال زیاد شده، و غلات فراوان، و روزی مردم زیاد می‌شود، تا اینکه انگور و امثال آن را می‌فشرند و شیرۀ آن را می‌گیرند که افزون بر خوراکشان است. علّت اینکه یوسف به چنین سالی اشاره می‌کند ـ‌علی رغم اینکه درخواب پادشاه به آمدن آن تصریح نشده است‌ـ احتمالاً این است که او از تعبیر هفت سال خشک فهمید که پس از این سال‌های سخت، سالی در می‌رسد که مصایب گذشته را از بین می‌برد. و معلوم است آثار قحطی‌ای که هفت سال طول کشیده است، جز با سالی بسیار آباد و خرّم دور نخواهد شد. وگرنه تعیین هفت سال مفهومی نداشت. و هنگامی که فرستاده پیش پادشاه و مردم باز گشت و آنها را از تعبیر یوسف آگاه ساخت، تعجب کردند و به شدت خوشحال شدند. info
التفاسير:

external-link copy
50 : 12

وَقَالَ الْمَلِكُ ائْتُوْنِیْ بِهٖ ۚ— فَلَمَّا جَآءَهُ الرَّسُوْلُ قَالَ ارْجِعْ اِلٰی رَبِّكَ فَسْـَٔلْهُ مَا بَالُ النِّسْوَةِ الّٰتِیْ قَطَّعْنَ اَیْدِیَهُنَّ ؕ— اِنَّ رَبِّیْ بِكَیْدِهِنَّ عَلِیْمٌ ۟

خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَقَالَ ٱلۡمَلِكُ﴾ و پادشاه به کسانی که نزد او بودند، گفت: ﴿ٱئۡتُونِي بِهِۦۖ ﴾ یوسف را پیش من آورید؛ یعنی او را از زندان بیرون آورید، و نزد پادشاه حاضر نمایید. ﴿فَلَمَّا جَآءَهُ ٱلرَّسُولُ﴾ و هنگامی که فرستادۀ پادشاه نزد یوسف آمد و او را دستور داد تا نزد پادشاه حاضر شود، از اقدام به بیرون رفتن امتناع ورزید تا بی‌گناهی او کاملاً روشن شود. و این نشانۀ بردباری و عقل و خرد کامل اوست. در این هنگام، ﴿قَالَ ٱرۡجِعۡ إِلَىٰ رَبِّكَ﴾ به فرستاده گفت: پیش سرورت «پادشاه» باز گرد. ﴿ فَسۡ‍َٔلۡهُ مَا بَالُ ٱلنِّسۡوَةِ ٱلَّٰتِي قَطَّعۡنَ أَيۡدِيَهُنَّ﴾ و از او بپرس ماجرای زنانی که دست‌هایشان را بریدند چه بود؟ زیرا ماجرای آنها واضح و روشن است. ﴿إِنَّ رَبِّي بِكَيۡدِهِنَّ عَلِيمٞ﴾ و به راستی که پروردگارم به مکر آنها داناست. info
التفاسير:

external-link copy
51 : 12

قَالَ مَا خَطْبُكُنَّ اِذْ رَاوَدْتُّنَّ یُوْسُفَ عَنْ نَّفْسِهٖ ؕ— قُلْنَ حَاشَ لِلّٰهِ مَا عَلِمْنَا عَلَیْهِ مِنْ سُوْٓءٍ ؕ— قَالَتِ امْرَاَتُ الْعَزِیْزِ الْـٰٔنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ ؗ— اَنَا رَاوَدْتُّهٗ عَنْ نَّفْسِهٖ وَاِنَّهٗ لَمِنَ الصّٰدِقِیْنَ ۟

پادشاه آن‌ها را حاضر کرد و گفت: ﴿مَا خَطۡبُكُنَّ إِذۡ رَٰوَدتُّنَّ يُوسُفَ عَن نَّفۡسِهِۦ﴾جریان کار شما چه بود آنگاه که خواستید یوسف را به خود بخوانید؟ آیا از او چیز مشکوکی مشاهده کردید؟ زنان، یوسف را بی‌گناه دانسته و ﴿قُلۡنَ حَٰشَ لِلَّهِ مَا عَلِمۡنَا عَلَيۡهِ مِن سُوٓءٖ﴾ گفتند: پناه بر خدا! هیچ گناهی نه کوچک و نه بزرگ از او سراغ نداریم. در این هنگام اساس اتهام از بین رفت؛ و جز آنچه که زن عزیز گفته بود، چیزی باقی نماند. ﴿قَالَتِ ٱمۡرَأَتُ ٱلۡعَزِيزِ ٱلۡـَٰٔنَ حَصۡحَصَ ٱلۡحَقُّ﴾ زن عزیز مصر گفت: ما به او تهمت زدیم و به او بد گفتیم و عمل ما سبب شد که او به زندان بیفتد، اما اکنون حق آشکار شد، ﴿أَنَا۠ رَٰوَدتُّهُۥ عَن نَّفۡسِهِۦ وَإِنَّهُۥ لَمِنَ ٱلصَّٰدِقِينَ﴾ این من بودم که او را به خود خواندم، و مکارانه خواستم او را از پاکدامنی‌اش به‌در کنم، و او راست می‌گوید و بی‌گناه است. info
التفاسير:

external-link copy
52 : 12

ذٰلِكَ لِیَعْلَمَ اَنِّیْ لَمْ اَخُنْهُ بِالْغَیْبِ وَاَنَّ اللّٰهَ لَا یَهْدِیْ كَیْدَ الْخَآىِٕنِیْنَ ۟

﴿ذَٰلِكَ﴾ اینکه اعتراف نمودم یوسف را به خود خوانده‌ام، به خاطر آن است، ﴿لِيَعۡلَمَ أَنِّي لَمۡ أَخُنۡهُ بِٱلۡغَيۡبِ﴾ که او بداند من در نهان به او خیانت نکرده‌ام. احتمال دارد منظورش شوهرش باشد؛ یعنی اقرار من بدان خاطر است تا شوهرم بداند که در نهان به او خیانت نکرده‌ام، و از من کاری جز خواستن از یوسف سر نزده است. و احتمال دارد که منظور این باشد که اقرار می‌نمایم او را به خود خواندم، و این بدان معنی است که یوسف راستگو است و در پشت سرش به او خیانت نکرده‌ام. ﴿وَأَنَّ ٱللَّهَ لَا يَهۡدِي كَيۡدَ ٱلۡخَآئِنِينَ﴾ و خداوند مکر و حیلۀ خیانتکاران را به جایی نمی‌رساند؛ زیرا خیانت و بداندیشیِ هر خیانتکاری به خودش بر می‌گردد، و روزی حقیقت کارش روشن می‌شود. سپس از آنجا که این سخن زلیخا، نوعی پاک قرار دادن و تبرئه کردنِ خویشتن بود، و اینکه او در حق یوسف گناهی مرتکب نشده است، این موضوع را تصحیح کرد و گفت: info
التفاسير: