क़ुरआन के अर्थों का अनुवाद - फ़ारसी अनुवाद - तफ़सीर-ए-सादी

पृष्ठ संख्या:close

external-link copy
23 : 12

وَرَاوَدَتْهُ الَّتِیْ هُوَ فِیْ بَیْتِهَا عَنْ نَّفْسِهٖ وَغَلَّقَتِ الْاَبْوَابَ وَقَالَتْ هَیْتَ لَكَ ؕ— قَالَ مَعَاذَ اللّٰهِ اِنَّهٗ رَبِّیْۤ اَحْسَنَ مَثْوَایَ ؕ— اِنَّهٗ لَا یُفْلِحُ الظّٰلِمُوْنَ ۟

یوسف این مصیبت بزرگ را، از مصیبتی که از جانب برادرانش به او رسیده بود، بزرگ‌تر انگاشت، اما صبر و پایداری او پاداش بزرگ‌تری در بر داشت؛ زیرا در اینجا او از روی اختیار صبر نمود، هرچند که انگیزه‌های فراوانی برای انجام یافتن آن کار [حرام] وجود داشت. پس یوسف محبت خدا را، بر محبت آن زن مقدم داشت. اما صبر یوسف در برابر عملکرد برادرانش صبر اجباری بود، مانند بیماری‌ها و سختی‌هایی که بدون اختیار به آدمی می‌رسد و راهی جز صبر و مقاومت ندارد. و یوسف -علیه السلام- در خانۀ عزیز مصر محترم و گرامی بود. یوسف دارای چنان زیبایی و کمالی بود که باعث شد، ﴿وَرَٰوَدَتۡهُ ٱلَّتِي هُوَ فِي بَيۡتِهَا عَن نَّفۡسِهِۦ﴾ زن صاحب‌خانه‌اش مکارانه در صدد آن باشد او را از پاکدامنی‌اش به در کند. یوسف، غلام آن زن، و در اختیار وی بود. خانه نیز خالی بود و انجام دادن کار زشت، بسیار آسان بود، و کسی هم پی نمی‌برد. ﴿وَغَلَّقَتِ ٱلۡأَبۡوَٰبَ﴾ و اضافه بر آن، درها را بست و مکان خلوت شد و آنها مطمئن بودند که کسی وارد نخواهد شد؛ زیرا درها بسته بود. و آن زن، یوسف را به خود خواند. ﴿وَقَالَتۡ هَيۡتَ لَكَ﴾ و گفت: بیا جلو، و شروع کن. یوسف مردی مسافر و غریب بود و بسیاری از انسان‌ها که در وطن خود و در میان آشنایان خود از انجام کار زشت شرم می‌کنند، در آن دیار به راحتی چنین کارهایی را انجام می‌دهند. نیز یوسف، اسیر آن زن؛ و آن خانم، بانو وسرورش بود. وی از چنان زیبایی برخوردار بود که حسن و جمالش، آدمی را به انجام چنین کاری وامی‌داشت. یوسف هم جوان مجردی بود که زن او را تهدید کرد که اگر آنچه را می‌گوید انجام ندهد، وی را به زندان خواهد افکند یا شکنجۀ دردناکی خواهد داد. اما یوسف با وجود چنین انگیزۀ قوی، از ارتکاب نافرمانی خدا پرهیز نمود. یوسف آهنگ وی را نمود، اما به خاطر خدا آن را ترک کرد و خواستۀ خداوند را بر خواستۀ نفس اماره‌اش مقدم داشت. و برهان پروردگار که یوسف آن را دید، علم و ایمانی بود که از آن برخوردار بود و باعث ترک همۀ چیزهایی ‌شد که خداوند حرام کرده است، و باعث شد از این گناه بزرگ، دوری جوید و دست نگاه دارد. ﴿قَالَ مَعَاذَ ٱللَّهِ﴾ یوسف گفت: به خداوند پناه می‌برم از اینکه این کار زشت را انجام دهم؛ زیرا این از کارهایی است که خداوند را خشمگین می‌نماید و انسان را از او دور می‌کند؛ نیز خیانتی است در حق سرورم که مرا گرامی داشته است. پس شایسته نیست در مقابل این همه نیکی، بدترین کار را با خانوادۀ او انجام دهم، و اگر چنین کاری بکنم، مرتکب بزرگ‌ترین ستم شده‌ام، و ستمگر نیز هرگز رستگار نمی‌شود. خلاصه اینکه ترس از خدا و رعایت حق سرورش که او را گرامی داشته بود، نیز صیانت و پاک نگهداشتن نفسش از ظلم و ستم، ظلم و ستمی که هرکس بدان بیالاید رستگار نمی‌شود، همچنین برهان و ایمانی که در قلبش بود، کاری کرد که دستورات خدا را به جای آورد و از آنچه نهی نموده است، پرهیز کند. خداوند متعال موانع زیادی را بر سر راه انجام این کار قرار داد؛ چرا که می‌خواست بدی و ناشایستی را از او دور نماید؛ زیرا او از بندگان مخلص خدا بود، و عبادت‌هایش را خالص برای خدا انجام می‌داد. و خداوند وی را پاکیزه نمود و برای خود برگزید، و نعمت‌ها را به سویش سرازیر کرد و زشتی‌ها را از وی دور نمود. info
التفاسير:

external-link copy
24 : 12

وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهٖ وَهَمَّ بِهَا لَوْلَاۤ اَنْ رَّاٰ بُرْهَانَ رَبِّهٖ ؕ— كَذٰلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوْٓءَ وَالْفَحْشَآءَ ؕ— اِنَّهٗ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِیْنَ ۟

یوسف این مصیبت بزرگ را، از مصیبتی که از جانب برادرانش به او رسیده بود، بزرگ‌تر انگاشت، اما صبر و پایداری او پاداش بزرگ‌تری در بر داشت؛ زیرا در اینجا او از روی اختیار صبر نمود، هرچند که انگیزه‌های فراوانی برای انجام یافتن آن کار [حرام] وجود داشت. پس یوسف محبت خدا را، بر محبت آن زن مقدم داشت. اما صبر یوسف در برابر عملکرد برادرانش صبر اجباری بود، مانند بیماری‌ها و سختی‌هایی که بدون اختیار به آدمی می‌رسد و راهی جز صبر و مقاومت ندارد. و یوسف -علیه السلام- در خانۀ عزیز مصر محترم و گرامی بود. یوسف دارای چنان زیبایی و کمالی بود که باعث شد، ﴿وَرَٰوَدَتۡهُ ٱلَّتِي هُوَ فِي بَيۡتِهَا عَن نَّفۡسِهِۦ﴾ زن صاحب‌خانه‌اش مکارانه در صدد آن باشد او را از پاکدامنی‌اش به در کند. یوسف، غلام آن زن، و در اختیار وی بود. خانه نیز خالی بود و انجام دادن کار زشت، بسیار آسان بود، و کسی هم پی نمی‌برد. ﴿وَغَلَّقَتِ ٱلۡأَبۡوَٰبَ﴾ و اضافه بر آن، درها را بست و مکان خلوت شد و آنها مطمئن بودند که کسی وارد نخواهد شد؛ زیرا درها بسته بود. و آن زن، یوسف را به خود خواند. ﴿وَقَالَتۡ هَيۡتَ لَكَ﴾ و گفت: بیا جلو، و شروع کن. یوسف مردی مسافر و غریب بود و بسیاری از انسان‌ها که در وطن خود و در میان آشنایان خود از انجام کار زشت شرم می‌کنند، در آن دیار به راحتی چنین کارهایی را انجام می‌دهند. نیز یوسف، اسیر آن زن؛ و آن خانم، بانو وسرورش بود. وی از چنان زیبایی برخوردار بود که حسن و جمالش، آدمی را به انجام چنین کاری وامی‌داشت. یوسف هم جوان مجردی بود که زن او را تهدید کرد که اگر آنچه را می‌گوید انجام ندهد، وی را به زندان خواهد افکند یا شکنجۀ دردناکی خواهد داد. اما یوسف با وجود چنین انگیزۀ قوی، از ارتکاب نافرمانی خدا پرهیز نمود. یوسف آهنگ وی را نمود، اما به خاطر خدا آن را ترک کرد و خواستۀ خداوند را بر خواستۀ نفس اماره‌اش مقدم داشت. و برهان پروردگار که یوسف آن را دید، علم و ایمانی بود که از آن برخوردار بود و باعث ترک همۀ چیزهایی ‌شد که خداوند حرام کرده است، و باعث شد از این گناه بزرگ، دوری جوید و دست نگاه دارد. ﴿قَالَ مَعَاذَ ٱللَّهِ﴾ یوسف گفت: به خداوند پناه می‌برم از اینکه این کار زشت را انجام دهم؛ زیرا این از کارهایی است که خداوند را خشمگین می‌نماید و انسان را از او دور می‌کند؛ نیز خیانتی است در حق سرورم که مرا گرامی داشته است. پس شایسته نیست در مقابل این همه نیکی، بدترین کار را با خانوادۀ او انجام دهم، و اگر چنین کاری بکنم، مرتکب بزرگ‌ترین ستم شده‌ام، و ستمگر نیز هرگز رستگار نمی‌شود. خلاصه اینکه ترس از خدا و رعایت حق سرورش که او را گرامی داشته بود، نیز صیانت و پاک نگهداشتن نفسش از ظلم و ستم، ظلم و ستمی که هرکس بدان بیالاید رستگار نمی‌شود، همچنین برهان و ایمانی که در قلبش بود، کاری کرد که دستورات خدا را به جای آورد و از آنچه نهی نموده است، پرهیز کند. خداوند متعال موانع زیادی را بر سر راه انجام این کار قرار داد؛ چرا که می‌خواست بدی و ناشایستی را از او دور نماید؛ زیرا او از بندگان مخلص خدا بود، و عبادت‌هایش را خالص برای خدا انجام می‌داد. و خداوند وی را پاکیزه نمود و برای خود برگزید، و نعمت‌ها را به سویش سرازیر کرد و زشتی‌ها را از وی دور نمود. info
التفاسير:

external-link copy
25 : 12

وَاسْتَبَقَا الْبَابَ وَقَدَّتْ قَمِیْصَهٗ مِنْ دُبُرٍ وَّاَلْفَیَا سَیِّدَهَا لَدَا الْبَابِ ؕ— قَالَتْ مَا جَزَآءُ مَنْ اَرَادَ بِاَهْلِكَ سُوْٓءًا اِلَّاۤ اَنْ یُّسْجَنَ اَوْ عَذَابٌ اَلِیْمٌ ۟

بعد از اینکه آن زن با نیرنگ و کرشمه و ناز، یوسف را به سوی خود خواند و یوسف از پذیرش خواسته‌اش امتناع ورزید و خواست فرار نماید، و به سوی در شتافت تا نجات پیدا کند و از فتنه بگریزد، زن به سویش شتافت و لباسش را گرفت و پیراهن یوسف پاره شد، و هنگامی که به دمِ در رسیدند، شوهرش را در نزدیکی در یافتند، و او چیزی را مشاهده کرد که بر وی دشوار آمد. بنابراین ـ زن عزیز ـ بلافاصله به دروغ گفتن پرداخت و ادعا کرد که یوسف در صدد انجام چنین کاری با او بوده است. پس گفت: ﴿مَا جَزَآءُ مَنۡ أَرَادَ بِأَهۡلِكَ سُوٓءًا﴾ سزای کسی که به همسرت قصد بدی داشته باشد چیست؟ و نگفت کسی که با همسرت کار بدی انجام دهد، تا خود و یوسف را از انجام این کار تبرئه کند. بلکه می‌خواست وانمود کند که یوسف درصدد انجام چنین کاری بوده است. ﴿إِلَّآ أَن يُسۡجَنَ أَوۡ عَذَابٌ أَلِيمٞ﴾ سزای او جز این نیست که یا زندانی گردد یا شکنجه دردناکی ببیند. info
التفاسير:

external-link copy
26 : 12

قَالَ هِیَ رَاوَدَتْنِیْ عَنْ نَّفْسِیْ وَشَهِدَ شَاهِدٌ مِّنْ اَهْلِهَا ۚ— اِنْ كَانَ قَمِیْصُهٗ قُدَّ مِنْ قُبُلٍ فَصَدَقَتْ وَهُوَ مِنَ الْكٰذِبِیْنَ ۟

یوسف خودش را از اتهامی که همسر عزیز وی را بدان متهم کرد، تبرئه نمود و گفت: ﴿هِيَ رَٰوَدَتۡنِي عَن نَّفۡسِي﴾ او با نیرنگ مرا به خود خواند. پس در این هنگام، احتمال راست گفتن هر یک از آن دو می‌رفت، و معلوم نبود که کدام‌یک راست می‌گوید. اما خداوند برای حقیقت و راستی، نشانه و علامت‌هایی قرار داده است که بر آن دلالت می‌نمایند. و گاهی بندگان آن را می‌دانند و گاهی آن را نمی‌دانند. پس خداوند در این قضیه منّت گذاشت تا راستگو از دروغگو شناخته شود و پیامبرش یوسف ـ‌علیه السلام‌ـ تبرئه گردد. بنابراین شاهدی را از خانوادۀ آن زن برانگیخت و به قرینه‌ای گواهی داد که همراه هرکس باشد، بیانگر راستی اوست. بنابراین گفت: ﴿إِن كَانَ قَمِيصُهُۥ قُدَّ مِن قُبُلٖ فَصَدَقَتۡ وَهُوَ مِنَ ٱلۡكَٰذِبِينَ﴾ اگر پیراهن یوسف از جلو پاره شده باشد، زن راست می‌گوید و یوسف از دروغگویان است؛ زیرا این دلالت می‌نماید که یوسف به او روی آورده، و برای انجام کار زشت کوشیده، و زن خواسته است تا او را از خودش دور نماید، بنابراین پیراهنش از این طرف پاره شده است. info
التفاسير:

external-link copy
27 : 12

وَاِنْ كَانَ قَمِیْصُهٗ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ فَكَذَبَتْ وَهُوَ مِنَ الصّٰدِقِیْنَ ۟

﴿وَإِن كَانَ قَمِيصُهُۥ قُدَّ مِن دُبُرٖ فَكَذَبَتۡ وَهُوَ مِنَ ٱلصَّٰدِقِينَ﴾ و اگر پیراهنش از پشت پاره شده باشد، زن دروغ می‌گوید و یوسف از راستگویان است؛ زیرا این بر فرار کردن یوسف دلالت می‌نماید، و اینکه زن از او خواسته است چنین کاری بکند، اما او فرار نموده و پیراهنش از این طریق پاره شده است. info
التفاسير:

external-link copy
28 : 12

فَلَمَّا رَاٰ قَمِیْصَهٗ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ قَالَ اِنَّهٗ مِنْ كَیْدِكُنَّ ؕ— اِنَّ كَیْدَكُنَّ عَظِیْمٌ ۟

﴿فَلَمَّا رَءَا قَمِيصَهُۥ قُدَّ مِن دُبُرٖ﴾ و هنگامی که عزیز مصر دید پیراهن یوسف از پشت پاره شده است، راستگویی و بی‌گناهی یوسف برایش محرز شد و پی برد که زنش دروغ می‌گوید. پس به وی گفت: ﴿إِنَّهُۥ مِن كَيۡدِكُنَّۖ إِنَّ كَيۡدَكُنَّ عَظِيمٞ﴾ این از مکر شماست، بی‌گمان مکرتان [بسیار] بزرگ است. آیا مکری بزرگ‌تر از این وجود دارد که او خودش را تبرئه کرد و پیامبر خدا -یوسف- را متهم نمود؟ info
التفاسير:

external-link copy
29 : 12

یُوْسُفُ اَعْرِضْ عَنْ هٰذَا ٚ— وَاسْتَغْفِرِیْ لِذَنْۢبِكِ ۖۚ— اِنَّكِ كُنْتِ مِنَ الْخٰطِـِٕیْنَ ۟۠

سپس وقتی که همسرش دربارۀ مسئله تحقیق کرد، به ‌یوسف گفت: ﴿يُوسُفُ أَعۡرِضۡ عَنۡ هَٰذَا﴾ ای یوسف! در این باره سخن مگوی و آن را فراموش کن، و برای هیچ‌کس آن را بازگو مکن. هدفش این بود که عیب خانواده اش را بپوشاند. ﴿وَٱسۡتَغۡفِرِي لِذَنۢبِكِۖ إِنَّكِ كُنتِ مِنَ ٱلۡخَاطِ‍ِٔينَ﴾ و تو ای زن! برای گناهت آمرزش بخواه که تو ازخطاکاران بوده‌ای. پس یوسف را به چشم پوشی و گذشت، و زن را به استغفار و توبه امر نمود. info
التفاسير:

external-link copy
30 : 12

وَقَالَ نِسْوَةٌ فِی الْمَدِیْنَةِ امْرَاَتُ الْعَزِیْزِ تُرَاوِدُ فَتٰىهَا عَنْ نَّفْسِهٖ ۚ— قَدْ شَغَفَهَا حُبًّا ؕ— اِنَّا لَنَرٰىهَا فِیْ ضَلٰلٍ مُّبِیْنٍ ۟

خبر در شهر پخش شد و زنان با یکدیگر در این مورد گفتگو کرده و همسرِ عزیز را ملامت نموده و می‌گفتند: ﴿ٱمۡرَأَتُ ٱلۡعَزِيزِ تُرَٰوِدُ فَتَىٰهَا عَن نَّفۡسِهِۦ﴾ زنِ عزیز مکّارانه از غلامش می‌خواهد تا از پاکدامنی خود در گذرد، به راستی عشق یوسف دلش را اشغال کرده است. و این کارِ زشتی است؛ چراکه او زن گرانقدر و بزرگی است، و شوهرش نیز شخصیت گرانقدر و بزرگی می‌باشد، با وجود این از غلامش که زیر دستش بود و او را به خدمت گرفته بود، می‌خواهد با وی چنین کاری را انجام دهد، و سخت به محبت او گرفتار آمده است. ﴿قَدۡ شَغَفَهَا حُبًّا﴾ همانا محبت و عشق او در عمق قلبش جای گرفته، و این نهایت عشق و محبت است.﴿إِنَّا لَنَرَىٰهَا فِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٖ﴾ همانا ما او را در گمراهی آشکاری می‌بینیم که چنین کاری از او سرزده است. این امر از ارزش او می‌کاهد، و نزد مردم او را خوار می‌گرداند. info
التفاسير: